بازدید 20576
۲

روایت یک دانش آموز از عوارض مسمومیت

۹ آذر ماه بود که برای اولین خبر مسمومیت دانش آموزان یک هنرستان در شهرستان قم منتشر می‌شود. مدتی بعد دانش آموزان همان دبیرستان برای بار دوم دچار مسمومیت می‌شوند و چند وقت بعد، مسمومیت‌های سریالی مدارس دخترانه قم آغاز می‌شود. برای پی بردن به ابعاد ماجرای این مسمومیت‌ها، درست در روزی که ماجرای مسمویت‌ها به تهران هم رسید و در چند مدرسه دیگر در قم نیز تکرار شد خبرنگار ایسنا خود را به قم رساند تا راوی ماجرا از نزدیک باشد.
کد خبر: ۱۱۶۶۳۸۶
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۸:۴۲ 04 March 2023

به گزارش «تابناک» به نقل از ایسنا، چهارشنبه ۱۰ اسفند چند دقیقه مانده به ساعت۸ صبح به قم می‌رسم. قرار اولم در یکی از مدارسی بود که چند روز پیش دانش آموزان آن مدرسه، در پی استشمام یک بو راهی اورژانس شده بودند. با اسنپ خودم را به مقصد می‌رسانم. در مدرسه قفل است. هر چه در می‌زنم اما کسی درب را باز نمی‌کنم. بر روی درب مدرسه کاغذ و شماره تلفن، برای هماهنگی ورود و خروج به چشمم می‌خورد. متوجه می‌شوم که مدرسه منع رفت و آمد اعلام کرده است و فقط با هماهنگی، افراد اجازه ورود به مدرسه را دارند. با یکی از پرسنل تماس می‌گیرم و می‌فهمم اشتباهی در یک مدرسه دیگری منتظر مانده‌ام. خودم را به محل قرار می‌رسانم.

ناجا تمام مدرسه را بررسی کرد

مدیر خوش‌آمد می‌گوید و مجددا تاکید می‌کند که هیچ نامی از خودش و مدرسه‌ در گزارشم به میان نیاورم. چرا که به گمان او ممکن است آموزش و پرورش با آن‌ها برخورد کند.«قبل از ۲۲ بهمن و پس از مسمومیت سریالی تعدادی از مدارس دخترانه قم، آموزش و پرورش برای مدیران و معاونین مدارس جلسات توجیهی در رابطه با انتشار برگزار کرد. مدیریت بحران استان قم، مسئول پدافند غیرعامل و اورژانس در این همایش از ما خواستند تا به تمام دانش آموزان درخصوص احتمال انتشار بو اعتماد کنیم. همچنین به ما گفته شد چه نوع بویی ممکن است در فضا منتشر شود و در صورت انتشار؛ دست به چه اقداماتی بزنیم. برای همین آمادگی کامل برای مقابله را داشتیم.
 
بعد از گذشت چند هفته و در ساعت زنگ اول درسی دانش آموزان، وقتی معلمان در کلاس مشغول تدریس بودند؛ متوجه انتشار بویی مانند بوی گاز برف شادی، در یکی از کلاس‌ها شدیم. به سرعت کلاس‌ها را تخلیه کردم و بچه‌ها را به حیاط مدرسه فرستادم. بعد از پایین آمدن بچه‌ها، سه دانش آموز در حیاط بیهوش شدند. سریعا با اورژانس، پلیس، آموزش و پرورش و آتش نشانی تماس گرفتم. فکر می‌کردم احتمال دارد که گاز در فضا پخش شده باشد. حتی خودم نیز تا دو روز دچار حالت تهوع و سرگیجه شدم. یکی از معلمان چشم‌هایش می‌سوخت و یک معلم دیگر هم دچار سردرد و سنگینی خاصی شده بود. یکی از دانش آموزان نیز دچار اضطراب و استرس بالایی شده بود. تا حدود ساعت ۱۱ بچه‌ها را در حیاط نگه داشتیم و تا وقتی که بو به طور کامل از بین نرفته بود، اجازه برگزاری کلاس‌ها را ندادم. در و پنجره‌ کلاس‌ها را باز گذاشتیم تا بو خارج شود.
 
مسئولان ناجا وقتی وارد مدرسه شدند، تمام اطراف مدرسه، پشت بام و کلاس‌ها را گشتند. پس از این اتفاق در مدرسه‌مان تا چند هفته، بسیاری از خانواده‌ها فرزندان‌شان را به مدرسه نمی‌فرستاند و از یک کلاس ۳۰ نفری ۸ الی ۹ نفر فقط حاضر می‌شدند. با خانواده‌ها در رابطه با این مسئله بسیار صحبت کردیم تا اینکه فضا متعادل شود و بچه‌ها به کلاس درس بازگردند. اکنون در مدرسه به روی هیچکس به هیچ‌وجه باز نمی‌شود. اگر خانواده‌ای با ما کار داشته باشند هم ما خودمان از مدرسه خارج می‌شویم تا با آن‌ها صحبت کنیم.»
 
یک بوی عطر خوب!
 
یکی از دانش آموزانی که در پی انتشار بو مسموم شده بود، کنارم می‌نشیند. نمی‌دانم چطور مسئله را با دانش آموز مطرح کنم تا دچار اضطراب نشود. برای همین از معاون مدرسه می‌خواهم تا از او بخواهد حادثه را شرح دهد: «سرکلاس بودیم که یک بوی خوب در هوا منتشر شد. معلم از ما پرسید که چه کسی عطر زده؟ ما هم پاسخ دادیم هیچکس! همان لحظه مدیر وارد کلاس شد و از ما خواست تا از کلاس خارج شویم. از کلاس که خارج شدیم، من دچار سرگیجه و بعدش بیهوشی شدم. چند روزی بعد از اتفاق نفسم تنگ می‌شد. یکی دیگر از دانش آموزانی که همراهم بستری شده بود پس از مرخص شدن، همان شب مجددا به بیمارستان مراجعه می‌کند.»
 
منتظر تماس تعدادی دیگر از معلمان هستم تا برای گفتگو درباره مسمومیت دانش آموزان‌شان، جایی قرار بگذاریم. اما متاسفانه یکی یکی تماس می‌گیرند و قرار گفتگویمان را لغو می‌کنند. بهانه اکثرشان هم این است که در صورت گفتگو، نهاد مربوطه با ما برخورد می‌کند. حدود ساعت ۱۰ صبح، از طریق واسطه‌ای در اورژانس قم، متوجه می‌شوم که دانش آموزان مدرسه دخترانه نجمه در ناحیه۲ قم دچار مسمومیت و به بیمارستان شهید بهشتی منتقل شده‌اند.
 
چهره شهر بسیار آرام است و تقریبا کسی درباره مسمومیت‌های سریالی مدارس دخترانه گفتگو نمی‌کند. حتی راننده تاکسی‌ها هم نظری ندارند! سریعا خودم را به بیمارستان شهید بهشتی می‌رسانم. بخش‌های اورژانس را یکی یکی به دنبال دانش آموزان دختر می‌گردم. از فاصله چند متری، تعدادی دختر چادری و چندتایی هم مانتویی با یونیفرم مدرسه می‌بینم. بالاخره پیدایشان می‌کنم. کنارشان بی هیچ سخنی می‌ایستم و ترجیح می‌دهم صحبت‌هایشان را بشنوم. مردی با روپوش۱۱۵ درحال توصیه‌های پزشکی و دعوت دختران به آرامش است. چندتا از دانش آموزان در پاسخ هم زیر لب‌شان غر می‌زنند. از طرز برخورد و لحن دختران، مشخص است که تعدادی از آن‌ها هیجان آمیخته با ترس دارند. چندتایشان نیز رنگ پریده‌اند و درحال حاضر، اوضاع خوبی از لحاظ سلامت جسمی ندارند. اما آنچه که بدیهی است این است که همه آن‌ها به دلیل اضطراب بدحال نشده‌اند.
 
همسایه‌ها چوب سوزانده‌اند!
 
مسئولان اورژانس از آن‌ها می‌خواهند تا به سمت بخش بیماران حاد تنفسی بروند. همراه‌شان راه می‌افتم. از اورژانس که خارج می‌شوند، به سراغ‌ یکی‌شان می‌روم. می‌گوید برای بار دوم بوی بدی استشمام کرده‌اند و بعد هم مثل بار اول دچار سردرد و سرگیجه شده‌اند. هیجانش بالا است. برای همین یکی دیگر از دختران گروه‌شان مرا به گوشه‌ای می‌کشد و می‌گوید: «ببین خانم! همسایه مدرسه‌مان چوب سوزانده‌اند. طبیعی است چوب سوخته دود ایجاد کند و استشمام آن گلو را بسوزاند. داستان همین است.»
 
درباره بو و علائمشان می‌پرسم. همه‌شان با هم می‌گویند: «بوی چوب سوخته می‌آید! بعد هم به بویی مثل بوی لجن تبدیل می‌شوند. علائم‌ هم سرگیجه، سردرد، حالت تهوع و تنگی نفس است.» همان دختر هیجان زده، کمی آرام می‌شود و ماجرای مسمومیتش را شرح می‌دهد: «برای دومین دفعه مسموم شده است. هیچکس هم مسئله را گردن نمی‌گیرد. اولین بار دوشنبه اول اسفند مسموم شدیم. بار اول، مسئولان مدرسه به موقع زنگ خطر را زدند و برای همین به ما گفتند که خوبید و اتفاقی نیفتاده است. مسئولان آموزش پرورش در مدرسه حاضر شدند و از انتشار بو زمان گذشته بود. یکباره تعدادی‌ از ما حالمان بدتر شد. از آن روز تا الان من نمی‌توانم مثل قبل غذا بخورم. پایم از زانو به پایین هم درد دارد.» در مسیر رفتن به بخش بیماران حاد تنفسی، روی زمین می‌نشیند و پای راستش را به نشانه داشتن درد، می‌گیرد.
 
کسی به جز آن دانش آموزان در بخش بیماران حاد تنفسی نیست. برای همین احتمال می‌دهم علوم پزشکی قم، پس از ادامه دار شدن ماجرای مسمومیت‌ها؛ یک بخش جداگانه برای دانش آموزان مسموم درنظر گرفته باشد. ترجیح می‌دهم بیرون بخش باشم. در همان حین، مطلع می‌شوم که یک نفر از مدرسه دخترانه توحید نیز مسموم شده است. بعد از چند دقیقه تعداد افرادی که وارد بخش بیماران حاد تنفسی بیمارستان می‌شوند، بالا می‌رود. این یعنی اینکه خانواده‌ها حالا بالای سر فرزندان‌شان حاضر شده‌اند.
 
یک آمبولانس دیگر هم سر می‌رسد و دو دانش آموز دختر، همراه با چند خانم از آمبولانس پیاده می‌شوند. حدس می‌زنم همان دانش آموز مدرسه توحید باشد. یکی‌شان سرپاست. ولی دومی با تخت از آمبولانس خارج می‌شود. وارد بخش می‌شوم. دانش آموزان هر کدام بر روی یک تخت دراز کشیده و سرم روی دست‌شان وصل است.
 
به بچه‌ها می‌گویند می‌خواهند از امتحان فرار کنند
 
کنار یکی از تخت‌ها می‌روم. چهره‌اش را بین همان چند دانش آموز مدرسه نجمه دیده بودم. مادرش عصبی است و تقریبا با صدای بلند حرف می‌زند. برای همین اکثرا سرشان را بر می‌گردانند و به گفتگوی ما توجه می‌کنند. «تقصیر معلم و مدیر است. هر چه هست بین خودشان است. به بچه‌هایمان می‌گویند می‌خواهید از امتحان دادن فرار کنید! نه یک نفر، نه دو نفر. ۹ نفر می‌خواهند از امتحان دادن فرار کنند؟ نخواهند امتحان دهند که می‌گویند نمی‌خواهیم امتحان دهیم. اصلا نه؛ امتحان می‌دهند و نمره‌شان را بد می‌آورند. مگر می‌شود این اتفاقات به خاطر امتحان دادن باشد؟» از خود دانش آموز می‌خواهم تا او جریان را تعریف کند.«دانش آموزانی که بار اول مسموم شده‌اند، به مرور پاهایشان سست شده و حالا به سختی می‌توانند راه بروند. بار دوم که امروز اتفاق افتاد؛ همه از زنگ اول می‌گفتیم که بوی بد می‌آید. خیلی‌هایمان هم سرگیجه داشتند. اما مدیر می‌گفت که همسایه چوب سوزانده و در سالن پیچیده است. بار اول هم بوی بدی در سالن پیچیده بود.»
 
صحبت‌های مادر دانش آموز نشان می‌دهد که درخصوص روشنگری این مسمومیت‌ها کم کاری‌هایی شده است. صدای بلند این مادر بالاخره کار دستم می‌دهد. حراست بخش به سراغم می‌آید و از من کارت خبرنگاری و معرفی نامه می‌خواهد. با وجود اینکه شب گذشته، با علوم پزشکی قم برای تهیه گزارش هماهنگ کرده بودم اما از همکاری با من خودداری کرده بودند. برای به وجود نیامدن تنش از بخش خارج می‌شوم. بلافاصله پس از خروجم، یک مادر دیگر به سراغم می‌آید و از من می‌خواهد تا درباره اتفاقات مدرسه نجمه گفتگو کنیم:«برای بار دوم است که دخترم مسموم می‌شود. پس از همان بار اول مدام می‌گفت که سردرد دارد. او را با هزینه شخصی برای سی‌تی اسکن فرستادم اما هیچ جواب مشخصی نگرفتیم. یکی از دانش آموزانی که همان اولین روزها مسموم شده بود، تا یک هفته در بیمارستان بستری بود. پاهایش بی‌حس بودند اما پزشکان هیچ تشخیصی نمی‌دادند. در نهایت با همان وضعیت از بیمارستان مرخص شد. من فکر می‌کنم این اتفاقات در ادامه همان آشوب‌هاست. وقتی دیدند دختران‌مان پیگیر مسائل دلخواه گروه‌هایی مثل منافقین نرفتند، برای ضربه زدن به سراغ دخترانمان آمدند.» از گفتگو با مادران دانش آموزان، متوجه می‌شوم که با وجود متهم کردن قشر مذهبی افراطی در رابطه با این مسمومیت‌های سریالی، اما هیچ یک از خانواده‌ها چنین احتمالی نمی‌دهند که عامل مسمومیت فرزندانشان مذهبیون افراطی قم است. چرا که برخی از خانواده‌های همین دانش آموزان مسموم شده به نوعی خودشان نیز بخشی از این جامعه به حساب می‌آیند.
 
مسمومیت با وجود ممنوعیت ورود و خروج
 
پیامکی از همان دوست شاغل در اورژانس دریافت می‌کنم. برای سومین بار خبر می‌دهد که یک مدرسه دیگر گزارش انتشار بو و مسمومیت به اورژانس داده‌اند. +کدام مدرسه؟ _مدرسه امام هادی. دقیقا همان مدرسه‌ای که به اشتباه، صبح در آن را می‌کوبیدم! با وجود اینکه مدرسه امام هادی منع رفت و آمد شده بود اما دانش آموزانش دچار مسمومیت شده‌اند.
 
فرماندار قم در تجمعی که خانواده دانش آموزان مقابل فرمانداری این شهرستان برگزار کرده‌ بودند نیز درباره بررسی دوربین‌های مدارس و اطراف مدارس گفته بود که در بررسی دوربین‌ها به نتیجه‌ای نرسیدیم. کنار هم گذاشتن اتفاق امروز مدرسه امام هادی و این سخن فرماندار قم؛ ابهام درخصوص منشاء بو را شاید کمی شفاف کند.
 
عوارض ثانویه مسمومیت‌ها
 
۹ آذر ماه خبری مبنی بر مسمومیت و بدحالی ۱۸ نفر از دانش آموزان هنرستان دخترانه نور قم منتشر می‌شود. پس از ۱۳ روز مجددا همین هنرستان گزارشی از بدحالی دانش آموزانش به اورژانس و پلیس ارائه می‌دهد. تقریبا بیش از یک ماه بعد یک گزارش دیگر از سوی دبیرستان فاطمیه قم و استشمام بویی مانند سیم سوخته به اورژانس می‌رسد. اینبار خانواده‌ها و دستگاه‌های قم نگران اتفاق می‌شوند و تیم‌هایی برای بررسی و ارزیابی به موضوع ورود می‌کنند.
 
چند روزی می‌گذرد و به یکباره در ۱۷ بهمن ماه ۶ مدرسه قم با هم، گزارش می‌دهند که دانش آموزانشان به دلیل استشمام بوهایی عجیب؛ بدحال شده‌اند. آموزش و پرورش برای بررسی اتفاق، دو روز مدارس قم را در کلیه مقاطع تعطیل می‌کند. در این بازه علاوه بر تحقیقات میدانی؛ دستگاه‌های مختلف مانند مدیریت بحران و پدافند غیرعامل برآن می‌شوند تا راه‌هایی را برای مقابله با مسمومیت عجیب دانش آموزان به مدیران مدارس آموزش دهند اما با این وجود همچنان برخی از مسئولان بلندپایه آموزش و پرورش، مسمومیت‌ها را تکذیب و بدحالی دانش آموزان را ناشی از استرس و اضطراب می‌دانستند.
 
گزارش‌هایی درخصوص عوارض ثانویه مسمومیت‌های مدارس دخترانه نیز دریافت شده که قابل تایید و استناد نیست. با پدر مبینا فرخی، از دانش آموزان هنرستان نور تماس می‌گیرم. دبیرستان نور شهرستان قم اولین مدرسه‌ای است که دانش آموزان آن دچار مسمومیت شدند. مبینا جزء همان ۱۸ دانش آموز مسموم شده هنرستان نور است.
 
هنوز چیزی دستگیرمان نشده است
 
خانواده مبینا برای بهبود وضعیت روحی او، قم را ترک کرده بود. فرخی در گفتگو با ایسنا می‌گوید که یکی از پاهای مبینا همچنان بی‌حس است، برای برطرف شدن عوارض مسمومیت همچنان دارو مصرف می‌کند و از لحاظ روحی شرایط مطلوبی ندارد:«مبینا را برای درمان به تهران هم بردم، یکسری درمان‌هایی انجام شد اما دلیل این عوارض را به ما نمی‌گویند چرا که معتقدند تا زمانی که به طور دقیق، نوع گاز مشخص نشود نمی‌توانند درمان قطعی تجویز کنند. مثل یک کلاف سردرگم است. هنوز جواب سم شناسی هم به ما اعلام نشده است. از زمانی که دخترم مسموم شد و از او برای تشخیص نوع مسمومیت آزمایش گرفتند، تا به امروز هیچ نتیجه‌ای نگرفتیم. مدیرکل آموزش و پرورش با ما جلساتی برگزار کرد و قول پیگیری داد اما هنوز هیچکدام از قول‌ها عملی نشدند. ما هنوز چیزی دستگیرمان نشود.»
 
پدر مبینا می‌گوید که اختلالات حرکتی مبینا، سردردهای شدید، سرگیجه‌های او پس از چند روز از بهبود دوباره بازگشت.«ترجیحم این بود که او را از محیط دور کنم. چرا که وضعیت ایده‌آلی ندارد. به نور حساس است. به سر و صدا به شدت حساس شده است. در صورتی که دخترم عاشق موزیک با صدای بلند بود. مبینا هیچ بیماری زمینه‌ای ندارد و هرکسی بخواهد می‌تواند، کدملی مرا جستجو کند تا روشن شود مبینا بیماری زمینه‌ای و مراجعه به دکتر داشته است یا نه. اگر بیماری زمینه‌ای داشته باشد من دیگر هیچگونه پیگیری درخصوص مسمومیت دخترم نخواهم داشت.»
 
تا چند هفته پایم حس نداشت
 
با یکی دیگر از اولین دانش آموزان مسموم شده هنرستان نور صحبت می‌کنم. این دانش آموز نیز از من درخواست می‌کند تا نامش در گزارش درج نشود.«پایه دهم رشته طراحی و دوخت، ارائه ژوژمان داشتند. برای همین به کارگاه در طبقه دوم ساختمان مدرسه رفته بودیم. از کارگاه خارج شدیم تا سرکلاس‌هایمان حاضر شویم. در کلاس نشسته بودیم، معلم وارد کلاس شد و به ما گفت که در کارگاه کناری‌مان بوی بدی پیچیده بود. برای همین از ما درخواست کرد تا پنجره را باز کنیم تا اگر گازی در هوا وجود داشته باشد، خارج شود. بچه‌ها پنجره را باز کردند. چند دقیقه گذشت که بغل دستی‌ام گفت سرگیجه دارد و حالش بد است. چند دقیقه بعد حالش را پرسیدم و گفت بهترم. احتمال داد که مثلا افت فشار پیدا کرده است. صورتم را برگرداندم تا طراحی‌ام را ادامه دهم. یکباره متوجه شدم که دستم حس ندارد و انگار توان کنترل دستم را ندارم. کم کم بدن درد گرفتم و بدنم شروع به لرزش کرد. بغلی دستی‌ام به معلم اطلاع داد که حالم بد است. معلم هم از او خواست تا مرا به حیاط ببرد.
 
مرا به حیاط بردند. همه بچه‌های کارگاه نیز پشت سرم خارج شوند. در حیاط مدرسه حالم بدتر شد. پای راستم شدید می‌لرزید و پای چپم قفل کرده بود. قفسه سینه‌ام شروع به درد گرفتن کرده بود. مدیر خانواده‌ام را در جریان قرار داد. مشاور مدرسه کنارم آمد و برای کنترل شدت لرزش پایم، یکی از بچه‌ها روی پایم نشست. مشاور وقتی وضعیتم را دید، با اورژانس تماس گرفت. مرا به آمفی تئاتر بردند تا کمی از سرما در امان باشم. اما همین که وارد آمفی تئاتر شدم، احساس کردم که هوا به شدت سنگین است. سریع از آمفی تئاتر خارج شدم»
 
این دانش آموز هنرستان نور در توضیح وضعیتش ادامه می‌دهد:«حالت تهوع گرفته بودم، برای همین کنار روشویی بودم. وقتی دوستانم سراغم آمدند تا از کنار روشویی بروم و روی یک صندلی بنشینم، متوجه شدم که اصلا نمی‌توانم روی پاهایم بایستم. روی سکوی مدرسه نشستم. پدرم و اورژانس همزمان رسیدند. دو نفر از دانش آموزانی که درب مدرسه منتظر اورژانس بودند، غش کردند. برای همین اورژانس به سراغ آن‌ها رفت و من با خانواده‌ام به درمانگاه رفتم. پزشک درمانگاه می‌گفت که این حالات ناشی از استرس و ترس است. چیزی نیست. اما پدرم مرا به بیمارستان ولیعصر برد. در بیمارستان ولیعصر بستری شدم. پس از ۲ ساعت، تعدادی دیگر از هم مدرسه‌هایم به بیمارستان منتقل شدند. در تمام این مدت من با اکسیژن نفس می‌کشیدم. به بخش منتقل شدم.
 
همراه با کمک کمی می‌توانستم راه بروم. نیمه‌های شب مجددا نفسم تنگ شد. پس از این اتفاق، نهایتا تا ده دقیقه می‌توانستم بدون اکسیژن نفس بکشم. ۲ روز و یک شب در بیمارستان بستری بودم. صبح برای بار دوم آزمایش خون دادم. تا آن موقع پاهایم حس داشت، کمی بیش از حد معمول خواب می‌رفت اما می‌توانستم راه بروم. شب دوم مرخص شدم. به خانه بازگشتم. تا ۲ روز اول همه چیز خوب بود اما پس از آن، پای چپم شروع کرد به خواب رفتن. پس از آن در پایم درد احساس کردم و بعدش حس عصبی پایم را به طور کامل از دست دادم. پس از دو هفته این وضعیت ادامه داشت. به پزشک که مراجعه کردیم، با وجود اینکه نوار عصب و عضله‌ام سالم بود اما پای چپم حرکت نداشتند. این مسئله برای پزشک هم عجیب بود. پس از اینکه برای نوار عصب و عضله، برق وارد پاهایم شد؛ اوضاع حس پای چپم بهبود پیدا کرد اما همچنان به سختی راه می‌روم.»
 
از کم‌کاری در شفاف سازی تا تلطیف فضا برای خانواده‌ها
 
گره‌ای که صد روز است توسط مسئولین باز نشده قطعا در سفر یک روزه یک خبرنگار هم باز نخواهد شد. برخی در این روزها مدعی شدند دانش‌آموزان توهم زدند و یا این یک چالش و شیطنت از سمت دانش‌آموزان است ولی با این حجم گستردگی در شهرهای مختلف و جدی شدن ابعاد ماجرا بعید است این فرضیه ساده‌انگارانه درست باشد و نمی‌توان ساده از کنار این خرابکاری‌ها گذشت. آنچه که خانواده دانش آموزان را گله‌مند و حتی عصبی کرده عدم اطلاع رسانی و شفاف سازی صحیح از اتفاقات پیش آمده است.
 
علی‌رغم اظهارات مسئولان استان در رابطه با عمدی بودن و وجود مسمومیت‌های سریالی است. با وجود اتهام قشر مذهبیون افراطی قم در رابطه با مسمومیت‌های سریالی اما در گفتگوی خانواده های قمی با ایسنا تقریبا هیچ یک از خانواده‌ها چنین احتمالی را مطرح نکردند و در مواردی حتی مسمومیت‌ها را ناشی از کم کاری مسئولان مدرسه می‌دانستند اما هیچکدام قشر مذهبی را در این ماجرا متهم نخواندند چرا که بعضی از خانواده‌ها خودشان نیز بخشی از همین قشر به حساب می‌آیند.
 
با وجود کم کاری درباره یافتن منشاء این اتفاقات و شفاف سازی جریان مسمومیت‌ها اما مسئولان آموزش و پرورش قم توانسته بودند به میزان لازم فضای روانی را در میان خانواده‌ها متعادل کنند و در اکثر مدارس؛ کمتر خانواده‌ای وجود داشت که به دلیل نگرانی، فرزندش را از حضور در مدرسه منع کرده باشد. حضور دانش آموزان در مدارس قم به وضوح گویای این امر بود. باید دید در روزهای آینده چطور گره این ماجرا باز خواهد شد و آرامش به مدارس بازخواهد گشت.

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب ها
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۸
انتشار یافته: ۲
"همان لحظه مدیر وارد کلاس شد و از ما خواست تا از کلاس خارج شویم"این مدیر باید تشویق شود
نمیدونم چطوره که اگه یه بچه رو پشت بام خانه اش برقصد در مدت نیم ساعت دستگیر میشه ولی تو اصفهان به مردم اسید میپاشند نمیتونند مسبب را پیدا کنند پچه های مردم دسته دسته در مراکز آموزشی دولتی مسموم میشند نمیتونند مسبب پیدا کنند
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هفدهم رمضان