بازدید 12030
۲
گزارش

داستان بیرانوند؛ از پیتزافروشی، کارواش و خیابان خوابی تا رویای لیورپول

یک شب نگهبان باشگاه پسرک را به داخل باشگاه راه نداد. هوا هم واقعاً سرد بود و او لباس زیادی نداشت. جوراب‌هایش را روی دست‌هایش کشید و شب را تا صبح در خیابان خوابید. صبح که بیدار شد، دید مردم دور و برش حدود 2000تومان پول خرد ریخته‌اند!
کد خبر: ۸۷۹۰۶۱
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۰:۰۱ 17 February 2019

11 سال پیش در چنین روزهایی پسرک 15ساله لاغراندام با 15هزار تومانی که از دایی و پسرعمویش قرض کرده بود، روستای سراب‌یاس را با یک کوله‌پشتی ترک گفت و با اتوبوس به تهران آمد. روستایی در دهستان کرگاه غربی از توابع بخش مرکزی شهرستان خرم‌آباد در استان لرستان، جایی در 7 کیلومتری خرم آباد که جاذبه‌های تاریخی مهمی دارد.

در اتوبوس با مربی نوجوانان وحدت تهران آشنا شد. حسین فیض به او گفت که اگر 150 هزار تومان بدهد او را به تیم وحدت می‌برد و تست می‌گیرد. اما پسرک که پولی نداشت! به فیض گفت؛ من برای آمدن به تهران پول قرض گرفته‌ام. او قبول می‌کند از پسرک لاغراندام تست بگیرد، او در تست وحدت قبول می‌شود و به تمرین می‌پردازد. شب‌ها را در کارگاه خیاطی پدر هم تیمی‌اش می‌خوابید و کار می‌کرد. تا اینکه آقای کمپانی او را در تمرین دید و برای تیم نوجوانان نفت انتخاب کرد. باشگاه نفت هم خوابگاه نداشت. پسرک عمه‌ای داشت که در قلعه حسن‌خان زندگی می‌کرد، ولی دید رفت و آمد به آنجا واقعاً باعث زحمت آنها می‌شود، پس تصمیم گرفت دیگر به خانه آنها نرود.

خوابیدن در میدان آزادی

چندماهی را در چمن‌های دور میدان آزادی ‌خوابید. تا جایی‌که دستفروش‌های آنجا او را شناخته بودند. ناچار شد در یک فست‌فود کار کند و هر روز از 6 صبح تا 12 ظهر، ظرف‌های پیتزا را چرب می‌کرد و ساعت 12 به سر تمرین تیم نفت می‌رفت و دوباره برمی‌گشت همانجا، مشغول به کار می‌شد. شرایط آنجا برای پسرک چندان مساعد نبود و به همین دلیل به دنبال کار دیگری گشت و در کارواش ارم مشغول به کار شد که شرایط بهتری نسبت به کار قبلی او داشت و به علت قد بلندش مسئول شستن ماشین‌های شاسی بلند شد!

داستان بیرانوند؛ از پیتزافروشی، کارواش و خیابان خوابی تا رویای لیورپول

وعده‌ای که عملی نشد!

یک روز مدیرعامل باشگاه نفت برای اولین بار برای بازدید آمد. پسرک در آن بازی عملکرد خوبی داشت آنقدر که برای مدیرعامل جالب بود که از او سوال کرد: بچه کجا هستی؟ او در جواب مدیرعامل گفت: لرستان! مدیرعامل پرسید: شب‌ها کجا می‌مانی؟ پسرک گفت؛ دور میدان آزادی و در کارواش! این را که شنید مربی تیم را صدا کرد و پرسید که چرا نگفته‌اید که بچه‌ها خوابگاه ندارند؟ و قول داد خوابگاه فراهم شود، اما خبری نشد که نشد! بعد از آن یک نفر به او پیشنهاد داد که یک جا به تو خانه می‌دهیم ولی باید کاری انجام بدهی. پسرک پرسید؛ چه کاری؟! گفت: رفتگری. بله. پسرک قصه ما آنقدر به فوتبال علاقه داشت که برایش مهم نبود. یعنی هیچ کاری را هم عار نمی‌دانست.

وقتی در خیابان خوابید!

حتی یک شب نگهبان باشگاه پسرک را به داخل باشگاه راه نداد. هوا هم واقعاً سرد بود و او لباس زیادی نداشت. جوراب‌هایش را روی دست‌هایش کشید و شب را تا صبح در خیابان خوابید. صبح که بیدار شد، دید مردم دور و برش حدود 2000تومان پول خرد ریخته‌اند! البته او پول نداشت و با همان پول‌ها صبحانه خرید و نوش جان کرد. پسرک قصه ما کسی نیست جز علیرضا بیرانوند با نام کامل علیرضا صفر بیرانوند. کسی که با کشیدن سختی‌های زیاد اکنون به یکی از دروازه‌بانان بزرگ کشور تبدیل شده است. حتی نام خود را جهانی کرده و هیچ‌وقت فراموش نکرده چگونه به اینجا رسیده است.

قابل ستایش

هنر و استعداد ناب علیرضا بیرانوند شایسته بالاترین ستایش‌ها به‌ نظر می‌رسد و آنچه ارزش کار او را دو چندان می‌کند، پیشینه این پسر است؛ آنجا که او با مرارت و خودباوری از سخت‌ترین شرایط، خود را بالا کشید و سر به آسمان می‌ساید. سر و شکل زندگی او به گونه‌ای بود که اولین‌ بار به‌ جای خوابیدن در کانون گرم خانواده، در شب‌های سرد تهران، دور میدان آزادی ‌خوابید و برای سیر کردن شکم خود، از کارگری در کارواش هم ابایی نداشت. ما از این بابت به بیرانوند افتخار می‌کنم و او را شایسته تقدیر می‌دانیم، اما از زمان پیوستن به پرسپولیس او ناخواسته و شاید خواسته اسیر بازی‌ای به نام حاشیه شده است. این همان چیزی است که پیش از او خیلی از بازیکنان پرآوازه کشورمان و حتی جهان با آن مواجه شده و در دام آن گرفتار شده‌اند. برخی‌ با دوری از آن خود را نجات دادند و برخی نیز در نهایت غرق شده‌اند.

رسیدن به رویای بازی در لیورپول

یک بار در یکی از مصاحبه‌هایش گفت؛ یکی از دلایل موفقیت من زود ازدواج کردنم بود. چون وقتی کسی از شهرستان بیاید و تنها در تهران باشد، حاشیه اطرافش زیاد می‌شود. شاید مجردها بعد از تمرین با دوستان به تفریح بپردازند، اما من همیشه می‌دانم بعد از تمرین همسر و فرزندانم منتظرم هستند و مستقیم به خانه می‌روم. این‌طوری زود هم پیشرفت می‌کنم و به امید خدا لژیونر می‌شوم. پس تلاش کن از حاشیه پردازی دوری کنی تا بتوانی به رویای بازی درون دروازه لیورپول برسی.

نوشته:مجید روان ستان

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲
انتشار یافته: ۲
خواستم متنی بنویسم اما نتوانستم زیرا آنقدر بزرگ هستی که از بیان کلمات درشان شما عاجزم.احسنت
البته ناگفته نمونه که کل استان لرستان وضعیت مالیشون خیلی بده چون لرستان رتبه اول دربیکاری توکل کشوره تازه پدراقای بیرانوند تقریبا ادم متمولی هست وازهمون اول پرورش دام داشتن
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر