بازدید 11673
لیلی گلستان؛

90 درصد گالری‌دار‌ها با هنر آشنایی ندارند! / آدم هایی که در هنر سر کار هستند، تخصص ندارند / به کنسرتی که لحظه آخر لغو می شود، مجوز ندهد! / نویسنده‌ها می‌گویند موقع نوشتن، می‌لرزند

بسیاری از جوان‌ها با دلخوری برایم از رفتارهای ناشایست گالری‌دارها تعریف می‌کنند... کنار گذاشتن عیاری یا شهرام مکری و محسن امیر یوسفی، توهین به این هنرمندان مهم مملکت است... مردم ما روزنامه هم نمی‌خوانند و اگر شمارگان روزنامه‌های مهم را ببینید، خنده‌تان می‌گیرد: 6 یا 7 هزار... 80 درصد نقاشان موفق امروز از کلاس‌های آغداشلو بیرون آمده‌اند... شارلاتان های هنری، زیادند... همه با هم بد هستند...
کد خبر: ۶۷۹۵۶۰
تاریخ انتشار: ۰۵ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۸ 25 March 2017
90 درصد گالری‌دار‌ها اصلاً با هنر آشنایی ندارند! / آدم هایی که در هنر سرکار هستند، تخصص ندارند / به کنسرتی که قرار است لحظه آخر لغو شود، مجوز ندهد! / نویسنده‌ها می‌گویند موقع نوشتن، می‌لرزند
لیلی گلستان، مدیر «گالری گلستان» و یکی از اصلی ترین چهره های فعال در عرصه هنرهای تجسمی و گالری داری، به آسیب شناسی اوضاع هنر ایران و به بحرانی پرداخته که سراسر فرهنگ این مملکت را در بر گرفته است؛ بحران آموزش بدون پایه، رسانه های بی مخاطب، نقاشان شیاد و کپی کار و مسئولان فاقد تخصص که تصمیماتشان هنرمندان جدی را از صحنه خارج می کند.
 
به گزارش «تابناک»؛ با توجه به اینکه در خانواده هنری رشد یافته است، در راه فرهنگ و هنر، پایمردی و تلاش کرده تا نامش را نه به دلیل شهرت نام خانوادگی‌‌اش (ابراهیم گلستان و کاوه گلستان)، بلکه با تلاش و یک تنه به جهان بشناساند. لیلی گلستان در بحبوحه شرایط فرهنگی و هنری جنگ، تلاش کرد تا در راه هنر این سرزمین تلاش کند.
 
بنابراین، ترجمه و تألیف کرد و با تأسیس گالری هنری در سال‌هایی که مردم به فکر نقاشی و مجسمه‌سازی نبودند، راهی را پیش روی هنرمندان برای نمایش آثارشان و معرفی شدن به جامعه هنری ایران قرار داد. لیلی گلستان همیشه نگران وضعیت هنر این مملکت بوده و بر این باور است که باید در رأس مدیریت‌های دولتی، از افراد متخصص حوزه هنر استفاده شود، تا مشکلات جامعه هنری و حتی هنرمندان، حرفه‌ای و درست رفع شود و فرهنگ سازی‌ها و بسترسازی‌های هنری با ریشه‌یابی‌های تخصصی شکل بگیرد.
 
او سال 1393 به پاس تلاش‌هایش در امر فرهنگ و هنر و دوستی فرهنگی میان ایران و فرانسه، جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه (نخل آکادمیک) را توسط سفیر دولت فرانسه در تهران دریافت کرد. لیلی گلستان به غربال تاریخ اعتقاد دارد، اینکه در آینده نه چندان دور، تاریخ با غربال خود، نشان می‌دهد که چه کسانی هنرمندان واقعی این سرزمین بودند و چه کسانی برای فرهنگ ایران زمین صادقانه کار کردند.
 
بخش هایی از گفت و گوی مفصل او را با ایران در حالی در «تابناک» می خوانید که این گفت و گو همچون برش های آن مملو از نقد و آسیب شناسی وضع موجود است.

90 درصد گالری‌دار‌ها اصلاً با هنر آشنایی ندارند! / آدم هایی که در هنر سرکار هستند، تخصص ندارند / به کنسرتی که قرار است لحظه آخر لغو شود، مجوز ندهد! / نویسنده‌ها می‌گویند موقع نوشتن، می‌لرزند
 
ـ پس از انقلاب، به فکر استفاده از گاراژ خانه‌ام افتادم. باید زندگی‌ام می‌گذشت، بنابراین تصمیم گرفتم آنجا را به کتابفروشی تبدیل کنم. آن زمان و در دهه 60، کتاب خواندن رایج بود، مردم کتاب می‌خواندند و تعداد کتابفروشی‌ها زیاد بود. در خیابان‌ها بساط کتاب‌های جلد سفید زیاد بود. مجوزهای ارشاد هم به آن صورت در کار نبود؛ بنابراین، فکر کردم که اگر کتابفروشی باز کنم، ممکن است بتوانم از قبال آن زندگی‌ام را بهتر بگذرانم و همین‌طور هم شد. یک کتابفروشی کوچک البته با مجوزهای قانونی، در گاراژ خانه‌ام راه انداختم. تا سال 66 این کتابفروشی برقرار بود و خیلی هم موفق عمل کرد.
 
ـ در سال 66 بود که مملکت آرام آرام به سمت قانونمند‌تر شدن حرکت کرد که این موضوع برای حیطه فرهنگ و هنر که خیلی آزاد داشت جریان خودش را طی می‌کرد، سخت شد. کتاب سخت‌تر درمی‌آمد پس مردم هم، کمتر کتاب می‌خریدند، برای همین وضع مالی ما کتابفروش‌ها مقداری افت کرد و همین باعث شد که فکر کنم باید راه دیگری برای پول درآوردن پیدا کنم و چون از کودکی با دنیای نقاشی و نقاشان آشنا بودم، تصمیم گرفتم تا یک گالری هنری تأسیس کنم. اواخر جنگ بود و خیلی‌ها من را از این کار منع کردند، می‌گفتند که چطور می‌خواهی گالری باز کنی و چه کسی نقاشی می‌خرد؟ می‌گفتم این کار را می‌کنم و فکر می‌کردم که بشود و در نهایت شد.

ـ همیشه در یادم مانده است. یک افتتاح عجیب و غریبی شکل گرفت. نخستین نمایشگاه را، از آثار سهراب سپهری که از مجموعه شخصی خودمان بود، برپا کردم. مردم آن دوره نمی‌دانستند که سهراب، نقاشی هم می‌کشید. شعرهایش زیاد از رادیو پخش می‌شد و او را شاعر می‌شناختند. برای همین روز افتتاحیه، مردم زیادی به گالری آمدند تا ببینند، سهراب در امر نقاشی چه کار کرده است. محله دروس از شلوغی بند آمده بود. شب موفقی برای من شد. میخ گالری حسابی کوبیده و خیلی زود شناخته شد. راهم را ادامه دادم. سعی کردم در این کار خیلی وسواس به خرج دهم که روز به روز هم بیشتر شد.
 
ـ سختگیر بودم و زیادی جدی. معتقد بودم که تکلیف نقاشان معروف که روشن است، کارشان را کرده‌اند و شناخته شده‌اند پس حالا وقت این است که جوانان با استعداد و هنرمند را پیدا کنم و برایشان نمایشگاه بگذارم و حمایتشان کنم. این کار را کردم و امروز که بیش از 28 سال از عمر گالری می‌گذرد، با افتخار می‌گویم حدود 60 تا 70 درصد از آدم‌هایی که در زمینه هنرهای تجسمی معروف شده‌اند، از گالری گلستان بیرون آمده‌اند. این موضوع برای من رضایت خاطر دارد.
 
ـ گالری‌دار پیش از هرچیز باید با مقوله هنر آشنا باشد؛ می‌توانم قاطعانه بگویم که 90 درصد از گالری‌دارهای فعال در تهران، اصلاً با مقوله هنر آشنایی ندارند. حدود 10 درصد آنها آدم‌های هنرشناس هستند. باید هنر را خوب بشناسند، نه سطحی و معمولی. باید فکر کنند که این کار، اول از همه یک کار فرهنگی هنری است نه یک تجارت، که متأسفانه آن 90 درصد تنها در مقوله تجارت این حوزه مشغول به فعالیت هستند.
 
ـ اول مردم باید بیایند و کار را ببینند، بعد لذت ببرند و در آخر مقوله خرید و فروش آثار مطرح می‌شود. اگر مردم کار را هم نخریدند، اشکالی ندارد، همین لذت بردن آنها از دیدن آثار هنری برای من گالری دار باید کفایت کند که متأسفانه اغلب می‌بینیم این گونه نیست. گالری‌دار باید هنرشناس و آدم فرهنگی باشد. کسی نخواهد توانست زود به یک جای عجیب و غریبی برسد، جیبش را پر کند و معروف شود. اگر گالری‌دار با هنرمند و خریدار درست رفتار کند و آثار خوب به تماشا بگذارد اعتبار پیدا می‌کند و این اعتبار باعث اعتماد مردم می‌شود.

ـ بسیاری از جوان‌ها با دلخوری برایم از رفتارهای ناشایستی که گالری‌دارها با آنها داشته‌اند، تعریف می‌کنند که این موضوع باعث تأسف است. من اینجا کمی وزارت فرهنگ و ارشاد را مقصر می‌دانم. این را چندین بار هم گفته‌ام که برای دادن مجوزها به مکانی که طرف می‌خواهد گالری باز کند نگاه می‌کنند، یک جای بزرگ و قشنگ را برای تأسیس گالری به ارشاد نشان می‌دهند و آنها هم موافقت می‌کنند. اصلاً نگاه نمی‌کنند که آن آدم، صلاحیت تأسیس گالری را دارد یا نه. هر فرد پولداری که یک فضای بزرگی در اختیار دارد، می‌آید و گالری تأسیس می‌کند و بعد یا با هنرمندان رفتارهای غیر حرفه‌ای می‌کنند یا اصلاً نمی‌توانند این کار را انجام بدهند و درنهایت هم گالری را پس از مدتی تعطیل می‌کنند. وظیفه ارشاد این است که در این مقوله کمی بازنگری کند و در دادن مجوزها دقت بیشتری به خرج دهد. حالا شاید با انجمن صنفی که در حال درست کردنش هستیم بشود با این موارد زشت برخورد قانونی کرد.

ـ من مستقیم با هنرمندان کار می‌کنم و هیچ واسطه‌ای هم در بین ما جایی ندارد. فکر می‌کنم اگر نقاشی از گالری‌  که با آن کار می‌کند و از ارتباط فرهنگی‌اش با گالری‌دار راضی است، بهتر است جای دیگری نرود، هر کسی از یک گالری‌‌ دیگری می‌آید که از من وقت بگیرد، از او می‌پرسم که چرا پیش من آمده است. اگر جواب قانع کننده‌ای به من ندهد، من هم به او وقت نخواهم داد. همیشه می‌گویم اگر گالری دار پولت را خورده، بدرفتاری یا بی‌ادبی کرده و رابطه فرهنگی هنری میان دوطرف خراب بوده، آن وقت هیچ اشکالی ندارد، اما در غیر این صورت دلیلی ندارد هنرمند پیش من بیاید و گالری‌اش را عوض کند.

ـ متأسفانه بعضی از هنرمندان فکر می‌کنند که اگر از این گالری به آن گالری بروند، برایشان خوب است و آدم‌های مختلفی آنها را خواهند دید. در حالی که این گونه نیست. تماشاچیان همان‌هایی هستند که از این گالری به آن گالری می‌روند. بسیاری از نقاشانی که روزگاری 18 یا 19 سال داشتند و کارشان را با من شروع کردند و معروف شدند، هنوز هم پس از گذشت این همه سال با یکدیگر کار می‌کنیم و گاهی رابطه‌مان آنقدر عمیق می‌شود که شبیه رابطه مادر و فرزندی است.

ـ یکی از اهداف من در گالری گلستان این بود که مردم عادی به گالری بیایند و در این هدف موفق شدم، تنها به این دلیل که اعلام کردم آثار را قسطی می‌فروشم و هنوز هم دارم قسطی می‌فروشم. نمایشگاه تابستانه «100 اثر 100 هنرمند»، کاملاً بیانگر این داستان است که خریداران را افراد عادی مثل کارمند و دانشجو و کاسب، تشکیل می‌دهند که از خرید قسطی آثار هم بسیار راضی هستند. در شهرستان‌ها نیز باید چنین کارهایی انجام بشود.
 
ـ تاکنون دولت‌ها در هر امری از هنر کار کرده‌اند، موفق نبوده‌اند. اشکال بزرگ این است که از متخصص‌ها استفاده نمی‌کنند. مثال زنده‌اش، جشنواره فیلم فجر امسال بود که دیدیم چه اتفاق‌هایی در آن افتاد. از خرید بلیت آن تا کنار گذاشتن فیلم‌های درجه یک و داوری‌ها. به‌عنوان مثال اگر خانم تهمینه میلانی، فیلمی از مسائل زنان در این جامعه می‌سازد، این فیلم چرا باید در جشنواره نیاید؟ چرا نباید مشکلات زن در این فضا مطرح شود. از عیاری و «کاناپه» اش هم نگویم که باز حالم بد می‌شود، یا شهرام مکری و محسن امیر یوسفی. این رفتارها، توهین به این هنرمندان مهم این مملکت است که کنار گذاشته شده‌اند. همین را بگیرید و بروید به جلو. البته اگر من کارگردان بودم خیلی هم الان باید خوشحال می‌شدم که مرا از این جشنواره کنار گذاشته‌اند!

ـ تمام کنسرت‌هایی که در لحظه آخر پس از فروش بلیت، لغو می‌شوند. خب از اول مجوز ندهید. مجوز داده‌اید بعد لغو می‌شود. معاونت هنری چه کاری توانست انجام بدهد؟ هیچ. هیچ کاری نتوانسته در امر لغو کنسرت‌ها انجام دهد. بنابراین، این کارها آدم متخصص می‌خواهد. آدم‌هایی که سرکار هستند، هیچ کدامشان متخصص آن کار نیستند. همه متخصص‌ها، بیرون بیکارند و از تخصصشان استفاده نمی‌شود؛ بنابراین، وضع همین است که هست. آن از کتابمان، آن وضعیت موسیقی، آن از وضعیت تئاتر که وسط اجرا می‌گویند باید تعطیل شود.

ـ آن از وضعیت فیلم و سینما که پس از سه ماه اکران موفقیت‌آمیز یک فیلم، می‌گویند فیلم باید برداشته شود، از دستمان در رفته است که به آن مجوز داده‌ایم! اصلاً یعنی چی این حرف‌ها؟ اینکه آقایان می‌گویند، نمی‌گذارند کار کنیم و نمی‌شود و دستمان بسته است و از این حرف‌ها، اینها برای من اصلاً جواب قانع کننده‌ای نیست. آدم‌ها باید محکم سرجایشان بایستند و از زیر مجموعه مدیریتی خودشان دفاع کنند که البته هیچ دفاعی هم نمی‌شود. بنابراین هیچ امیدی هم به آنها نیست.
 
ـ می‌توانستند بی‌ینال تشکیل بدهند. دادند؟ یک دوسالانه برپا کردن که کاری ندارد. موزه هنرهای معاصر تهران دارد چکار می‌کند؟ بزرگداشت برای این یا آن می‌گیرد. یا گنجینه‌ای را که خودمان ندیده‌ایم می‌خواهند به خارج ببرند. چند نمایشگاه خوب گذاشته اما کافی نیست. در حد آن جای معتبر، کار اساسی نکرده است. بنابراین بهتر است خودمان از جایمان بلند بشویم، کمر همت ببندیم و برای فرهنگ و هنرمان زحمت بکشیم.

ـ ما ملت بی‌فرهنگی نیستیم. زمانی که هنرمند آزاد نباشد که هر چه دلش می‌خواهد بکشد یا بنویسد یا بسازد، مسلماً بازدهی خوبی هم نمی‌تواند داشته باشد. همه‌اش نگران است که اگر این جمله یا کلمه را بنویسد ارشاد ایراد می‌گیرد یا نمی‌گیرد. با نویسنده‌ها که صحبت می‌کنم، می‌گویند موقع نوشتن، همه‌اش می‌لرزند. خب آدم باید موقع نوشتن رها باشد، راحت باشد، امنیت خاطر و آرامش داشته باشد که هیچ کدام را ندارند.
 
نقاش‌ها هم ندارند. به من می‌گویند خانم گلستان اگر زن تابلو موی بلندش پیدا باشد نمایشش می‌دهید؟ ایراد نمی‌گیرند؟ گاهی خیلی عصبانی می‌شوم و می‌گویم شما کارتان را بکنید، چه کار دارید که ایراد می‌گیرند یا نمی‌گیرند، ما می‌دانیم که باید حرمت جامعه و باورها را نگه داریم و می‌دانیم چه کارهایی نباید بشود، اما این نباید از صبح تا شب بشود دغدغه‌مان.

ـ زمانی که ترجمه می‌کنم، دیگر به این فکر نمی‌کنم که ممکن است به فلان کلمه ایراد بگیرند. همه را ترجمه می‌کنم و به ارشاد می‌دهم، ارشاد هم ماشاءالله همه را اصلاحیه، اصلاحیه و اصلاحیه می‌زند و من نیز زیر بار اصلاحیه‌های عجیب و غریب نمی‌روم. قاعدتاً این فشارها نباید برای یک هنرمند باشد. زمانی که می‌روم کتاب بخرم، همه‌اش فکر می‌کنم چند صفحه‌اش را زده‌اند، چند کلمه‌اش را برداشته‌اند. خب این کتاب تکه پاره شده، دیگر ارزشی برای خواندن ندارد. برای همین کتابخوان کم شده است.

ـ مردم ما روزنامه هم نمی‌خوانند. یعنی اگر شمارگان روزنامه‌های مهم را ببینید، خنده‌تان می‌گیرد. 6 یا 7 هزار شمارگان، یعنی چی؟ شوخی است. مگر یک پدر و مادر چقدر می‌توانند به بچه‌شان یاد بدهند، در حالی که خودشان چیزی بلد نیستند. فرهنگ‌سازی وظیفه دولت‌ها و وظیفه‌ای بسیار خطیر است. اما اینقدر گرفتار مسائل دیگر شده‌اند که به این وظیفه اصلی نمی‌رسند. ما جوانان کنجکاو زیادی داریم، که از نان شبشان می‌زنند و کتاب می‌خرند.
 
گاهی به خانه بعضی از جوان‌ها می‌روم تا کارهایشان را از نزدیک ببینم، واقعاً حیرت می‌کنم که در چنین خانه‌ای و با چنین پدر و مادری، چنین آدم درجه یکی ساخته شده است. شعر می‌گوید، کتاب می‌خواند، همه اینها را خودش خواسته که انجام داده، همه این گونه نیستند. این آدم‌ها را باید چسبید و ولشان نکرد، برای اینکه آنها باید آدم حسابی‌های آینده مملکت ما بشوند. البته اگر زمینه فراهم بشود که معمولاً هم فراهم نیست.

ـ الان کلاس‌های خصوصی کیفیت‌شان خیلی بالاتر از فضاهای آکادمیک است. برای اینکه نقاشان حسابی و آدم‌های با فرهنگ به هنرجو تدریس می‌کنند. به‌عنوان مثال همین کلاس‌های آیدین آغداشلو. بچه‌ها فقط نقاش نشدند. تاریخ هنر را هم درست و حسابی یاد گرفتند و آموزش درست دیدند و هیچ یک از شاگردانش هم کپی آیدین آغداشلو نشدند و هر کسی مستقل کار و شیوه خودش را اجرا می‌کند.
 
ـ 80 درصد نقاشان موفق امروز ما از کلاس‌های آیدین بیرون آمده‌اند. اغلب کسانی که به دانشگاه می‌روند، دنبال مدرک هستند و من بسیار با مدرک‌گرایی مخالفم. مد شده همه یک لیسانس یا فوق لیسانس داشته باشند. زمانی که فهم بالا نمی‌رود، آن ورق کاغذ به چه دردی می‌خورد؟ وقتی فرق این سبک نقاشی با آن سبک را هم نمی‌دانند، نقاش‌ها را نمی‌شناسند و دلشان هم برای هنر نمی‌تپد، برای چه به دانشگاه می‌روند؟
 
ـ سال گذشته یک اتوبوس از دانشجویان سال آخر نقاشی یک دانشگاه معروف به گالری من آمدند، همه‌شان نخستین بار بود که به یک گالری می‌آمدند. خب معلوم است چه ‌می شود. خودشان هم مقصرند. در آخر یک مدرکی می‌گیرند و بعد یا شوهر می‌کنند یا اگر مرد باشند می‌روند در یک اداره‌ای کارمند می‌شوند. خب از اول شوهر می‌کردند، خانه‌داری هم یاد می‌گرفتند و تا الان هم بچه‌هایشان را داشتند. یا زودتر سر کار می‌رفتند و تجربه بیشتری کسب می‌کردند. در کل اصلاً موافق این همه دانشگاهی که درست شده است نیستم. چون استادان خوبی هم ندارند.
 
ـ موفقیت زمانی است که یک مجموعه‌دار خارجی بیاید و از یک نقاش ایرانی کار بخرد و این مهم است. اما درکل با برپایی حراج‌ها موافقم زیرا به بازار هنر، رونق می‌دهند؛ اما باید بدانیم که فروش در حراج، معیار قیمت‌ها نیست. یعنی اگر اثری از یک نقاش جوان در حراج 50 میلیون تومان فروش رفت، در صورتی که آخرین قیمت او در گالری 10 میلیون تومان است، زمانی که می‌آید گالری من، اگر بخواهد آثارش را 50 میلیون تومان بفروشد، من قبول نمی‌کنم. زیرا اشتباه است که قیمت حراج برای یک هنرمند، پایه فروش‌های بعدی‌اش باشد و می‌بینیم خیلی از هنرمندان این کار را کرده‌اند و در آخر مجبور شدند قیمت‌هایشان را در گالری کم کنند، که این امر باعث افت اعتبار هنرمند می‌شود و غلط است.

ـ این روزها استفاده از «از آن خود کردن» خیلی مد شده، که خیلی هم مسخره است. به طور مثال هنرمندی می‌گوید، اثر دیگری را دیده، یک چیزش را تغییر داده و بعد «از آن من شده». یعنی چی؟ کپی کردی، کمی تغییر دادی، اینکه نمی‌شود «از آن تو»! همیشه همین‌طور بوده، آدم‌هایی که من به آنها می‌گویم شارلاتان هنری، زیادند. خیلی زیادند. متأسفانه این روزها بیشتر هم شده‌اند. اما در نهایت کسی می‌ماند که اصیل و درست است و درست کار کرده است.

ـ شما می‌گویید جریانی به اسم سقاخانه به وجود آمد، چون نقاشانی بودند که باهم در ارتباط بودند، تبادل نظر می‌کردند و آمدند کاری به اسم سقاخانه انجام دادند. الان کی با کی در ارتباط است؟ همه با هم بد هستند. همه با هم مسابقه دارند یا با هم رقیب‌اند. هیچ‌کس نیامده بگوید، بیایید یک عده با هم جمع بشویم و در یک خط کار کنیم و یک چیزی را به وجود بیاوریم که باهم هماهنگی داشته باشد. مثل جنبش سوررئالیست‌ها در فرانسه یا داداییسم یا آرته پووره در ایتالیا. این اتفاق نمی‌افتد، زیرا فرهنگش را نداریم و زمینه‌اش هم اصلاً آماده نیست. حالا حالاها خیلی کار داریم و من این قضیه را خیلی دور می‌بینم، ولی امیدوارم روزی اتفاق بیفتد.
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار