بازدید 3121
۱

ادیبستان «تابناک»؛ شماره هشتم

«تابناک» در راستای اعتلای فرهنگ و ادبیات ایران به صورت هفتگی بخشی را به این مهم اختصاص داده است. در همین چارچوب در «ادیبستان»، بسته ادبی تابناک با مجموعه‌ای از شعر، حکایت، مباحث ادبی و فرهنگی و... میزبان مخاطبین هستیم.
کد خبر: ۱۱۷۷۲۴۶
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۰ 30 May 2023

ادیبستان «تابناک»؛ شماره هشتم

غزلی از سلمان هراتی

پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت

بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زَهره‌ دریا شدن نداشت

در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه‌ زیبا شدن نداشت

گم بود در عمیق زمین شانه‌ی بهار
بی‌تو ولی زمینه‌ی پیدا شدن نداشت

 دل ها اگر چه صاف، ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت

 چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت

تعداد بازدید : 23

 

حکایت ادبی

گویند: در یک بامداد زمستانی، بیدل دهلوی در وقت اذان که بیدار می‌شود، می‌بیند که برف سنگین و فراوانی در حال بارش است و در وصف این حال، چنین می سراید:

در لحافِ فلک افتاده شکاف
پنبه می‌بارد از این کهنه لحاف

 

جناس زائد

در شمارگان قبل به یکی از آرایه های ادبی که تحت صنایع لفظی بود بنام جناس و انواع آن پرداخته شد. یکی از انواع جناس، جناس زائد است.

«جناس زاید» آن است که یکی از کلمات متجانس را حرفی بر دیگری زیادت باشد و آن حرف زاید، گاه در اول کلمه باشد. مانند: (طاعت و اطاعت، صاف و مصاف، تاب و عتاب). گاهی آن زیادت در آخر کلمه باشد. مانند: (خام و خامه، جام و جامه، نام و نامه). گاه زیادت در وسط کلمه باشد مانند: (کف و کنَف، نرد و نبَرد، قامت و قیامت).

از آنجا که به غیر از جناس تام، همۀ انواع دیگر جناس را ناقص می ­دانیم، می­ توان این نوع جناس را «جناس ناقص افزایشی» نامید؛ زیرا یکی از واژگان جناس، یک حرف نسبت به واژۀ دیگر افزوده دارد.

مثال:

در بیت زیر، میان واژگان «کوه» و «شکوه» جناس زاید هست.
اگر پای در دامن آری چو کوه             
سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
(بوستان سعدی)

 

سلمان هراتی

با نام اصلی سلمان قنبر هراتی، در سال ۱۳۳۸ متولد شد.وی شاعر معاصر ایرانی است. که از شاعران متعهد به انقلاب و مذهبی از او نام می برند. بود. تخلص او در شعر آذرپاد بود.

از همان ابتدای جوانی به دلیل فقر مادی، برای گذراندن معاش به شاگردی می پرداخت و با چوپانان محلی (گالش ها) به چوپانی می رفت و از همین رهگذر با ترانه های محلی آشنایی پیدا کرد.

از سال ۱۳۵۲ به نوشتن روی آورد و سرودن شعر را تجربه کرد. فوق دیپلمش را در سال ۱۳۶۲ در رشته هنر گرفت و بلافاصله به کار تدریس هنر در روستاهای تنکابن مشغول شد. سلمان با شعر متعهد پیوندی ناگسستنی داشت و از همین روست که صمیمیت و خلوص و بی پیرایگی در اشعارش موج می زند و شعر او را از شعر دیگر معاصران متمایز می سازد.

از سلمان هراتی سه مجموعه با نامهای “از این ستاره تا آن ستاره”، “از آسمان سبز” و “دری به خانه خورشید” به چاپ رسیده است.  او در سال ۱۳۶۵ هنگام عزیمت به لنگرود در یک سانحهٔ رانندگی درگذشت. در غرب شهر تهران، میدانی به نام این شاعر نامیده شده است. آرامگاه وی در حوالی شهر تنکابن واقع شده است. بر سنگ مزارش، این بیت نوشته شده است: «آه از پاییز سرد، ای کاش من/از تو باغی در بهاران داشتم».

شعر سلمان با تصاویر بدیع از طبیعت و حالات درونی انسان ارتباط با خدا، ویژگی خاص و لحن مختص به خود است.

زبان شعر او صمیمی و ساده است او تمام صداقت و صمیمیت خود را در قالب شعر هایش می ریخت. شعر او در عین ارتباط داشتن تنگاتنگ با طبیعت و راز و نیاز با خدا دارای مضمونی اجتماعی و پر شور است. شعر سلمان از نظر لحن و بیان تصاویر طبیعت و زندگی و سادگی گفتار ، شباهت هایی با شعر سهراب دارد، سلمان در قالب های گوناگون شعر سروده است اما بیشترین سروده های او در قالب شعر منثور – شعر سپید – است.

 

حکایت

در تذکره ها آمده است که:

در شهر دمشق پارسا مردی بودو کفشگری کردی. انچه دسترنج خود بودی، جمع کردی. چون استطاعت شد، قصد حج کرد کـه بدان دسترنج خود بـه حج رود. شبی پسر خودرا بـه خانه همسایه فرستاد. چون اندر آمد، دیگ پخته بودو گوشت برکشیده و میخوردند. پسر گفت: مرا از ان آرزو کرد، هیچ بـه من ندادند. کفشگر برخاست و بـه خانه همسایه آمد و گفت:سبحان الله! شرم نداری کـه کودکی بـه خانه شـما آید و شـما گوشت می خوردید و او را ندهید تا گریان بازگردد.

همسایه چون بشنود، گریستن گرفت و گفت: اي جوانمرد! پرده ما مَدَر. اکنون ما را لابد حال بـه تو باید گفتن. پنج شبانه روز شد کـه من و فرزندان من چیزی نخورده ایم و هیچ نیافته کـه بخوریم و از گرسنگی، کار ما بـه جان رسید، چنانچه مردار بر ما حلال شد. بیرون رفتم بـه صحرا. گوسفندی یافتم مردار.

پاره اي از ان برگرفتم، چندان کـه فرزندان بخوردند کـه از گرسنگی هلاک نشوند و من بـه حقیقت میدانستم کـه فرزند تو از ان نیست کـه مردار بر وی حلال باشد و مباح؛ بدین سبب او را ندادم. کفشگر چون بشنود، بـه تعجب بماند، گفت: اي سبحان الله! بـه حضرت خدای عزّ و جلّ چه ]گونه[ حج تو ]به جای[ آرم کـه همسایه مرا حال بر این موجب باشد؟ من بـه حج چه کنم کـه زیارت روم؟ حج من خود این جاست.

بـه خانه آمد و ان وجوه کـه برای حج راست کرده کمک بـه همسایه  جمله برداشت و برد و بدو داد تا بر نفقه فرزندان کند و برگِ خانه بسازد. چون وقت ان آمد کـه حاجیان بـه حج روند و بازگردند و بـه مُزدلفه باشند، خواجه ذوالنون مصری( عارف بزرگ) خواب دید کـه کسی او را گفتی کـه: این چندین خلق کـه امروز بـه عرفات ایستاده بودند، هیچکس را حج پذیرفته نبود، مگر از ان مردی کـه بـه دمشق بود. او را احمدالسیف گفتندی. وی قصد حج کرده بود، ولیکن نیامد، بـه حرمت وی، اهل مُوقف را بیامرزیدند».

 

تمثیل

یکی از عناوینی است که در صنایع معنوی موجود است.

هر گاه برای تاًیید یا روشن شدن مطلبی (معمولاً پیچیده) آن را به موضوعی ساده تر تشبیه کنیم یا برای اثبات موضوعی نمونه‌ای بیاوریم آرایه تمثیل را به کار گرفته‌ایم.

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

حافظ خطاب به زاهدان و واعظان می‌گوید که من اگر خوب یا بد هستم ربطی به شما ندارد و شما همان بهتر که مراقب اعمال خود باشید، همچنان که هر کسی هنگام درو آنچه را که خود کاشته‌است برداشت می‌کند. شاعر برای درستی گفته خود در مصراع نخست، در مصراع دوم موضوعی ساده را که درستی آن بر همه آشکار است به عنوان نمونه‌ای برای ان ذکر می کند

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب ها
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
عالی بود
سایر اخبار
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل