بازدید 6506

شاعران ملولی که زندگی را دوست داشتند

صادق رحمانی *
کد خبر: ۸۵۷۳۹۶
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۷ - ۱۶:۲۰ 04 December 2018

من در کنار دو شاعر که زندگي را دوست داشتند، نشسته بودم. خرداد هزار و سيصد و هشتاد وشش در هتل لاله تهران. هادي سعيدي کياسري، نخستين کنگره ادبيات آمريکاي لاتين را يرگزار مي کرد و نويسندگان آمده بودند تا حکايت آدميان آن سر دنيا را با آدميان اين سر دنيا براي هم بازگو کنند. از مارکز بگويند و بورخس. آنان که خود ملول اند، اما براي ديگران زندگي، هنر و زيبايي را توليد مي کند تا از ميان کلمات شاد و شادان، ملالت خود را پنهان کنند يا شايد مي خواهند آتش نشاط را در تاريکي نگاه ديگران به جان و جهان فروزان سازند.

کلمات داستانويسان و شاعران ما پر است از سطرهايي که گويي آدمي با خود حرف مي زند. حرف مي زند تا بيان گر دردهايي باشد که روح آدمي را مي تراشد. من در کنار قيصر نشسته ام. در کنار شعر قيصر امين پور، وقتي يک روز در ميان دياليز مي شد. او اين درد آميخته با لذت زندگي را اين گونه بيان مي کند:

اين روزها که مي گذرد

شادم

زيرا يک سطر در ميان

آزادم

و مي توانم

هر طور و هر کجا که دلم خواست

جولان دهم

   - در بين اين دو خط -

و شاعر ديگري که در کنارش نشسته ام، که براي رفع ملال خود و ديگران کلمات را به شکل کاريکاتور در مي آورد. ابوالفضل زرويي نصرآباد است که ظاهري جدي و غيرشوخ دارد. آرام و ساکت است و هرچه توان طنز دارد در قلمش جاري است نه در گفتارش، يعني از اين شکل و شمايل نمي تواني عمق طنز او را تشخيص بدهي. چهره اي جدي با سبيلي از بناگوش در رفته. روزي که از نفس فرشتگان هم ملول شده بود، شعري براي قيصر نوشت:

درد، درد، درد، درد

در وجود گرم و مهربان مرد

خانه کرد

مرد مهربان از اين هواي سرد

خسته بود

درد را بهانه کرد

 

آه، آه ، آه ، آه

باز هم صداي زنگ و بغض تلخ صبحگاه:

- اي دريغ آن که رفت ....

- اي دريغ ما ، دريغ مهر و ماه

دوستان نيمه راه

رود، رود، رود، رود

رود گريه جماعت کبود

در فراق آن که رفت

در عزاي آن که بود

«دير ماندهام در اين سرا... » ولي شما ، عزيز

«ناگهان چه قدر زود...»

و روز ديگري که از نفس فرشتگان ملول تر شده بود، نامه اي نوشت به مسوولان فرهنگ و در آن از حضور در تهران متمدن عذرخواهي کرد. او گفت: اگر حضور من در تهران براي فرهنگ و ادب بي تاثير است، به حاشيه مي روم. او با خودش به کتک کاري پرداخت، بعد در دادگاه، خودش را محاکمه کرد و ابوالفضل، زرويي نصرآباد را به احمدآباد تبعيد کرد. بعد به همه گفت: ملالي نيست جز دوري شما ...

سال 1386 در هتل لاله، من در کنار دو شاعر ملول که زندگي را دوست داشتتند، نشسته ام... قيصر و ابوالفضل؛ اکنون من از هر دو ملول ترم.

* مدیر مجله ادبی چامه

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر