بازدید 24568

«مرتضی ممیز» هم آثار هنری را کپی می‌کرد!

در پشت سرم شنیدم که علی نژاد با صدای بلند گفت: «به استادت بگو ما هم مجله اشترن را آبونمان هستیم.» وارد اتاق شدم. بدنم می‌لرزید. احساس احترام به استاد بزرگم مانع از گفتن چیزی می‌شد که با شرمندگی دیده بودم... مرتضی ممیز گفت: «تو پسر خوبی هستی. شتر دیدی ندیدی. ببینم چکارش می‌کنی.»
کد خبر: ۵۷۴۹۱۵
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷ 14 March 2016
«مرتضی ممیز» هم آثار هنری را کپی می‌کرد!
در مقطعی که حرارت افشای مصادیق جعل و کپی آثار هنری بالا گرفته، یکی از شاگردان «مرتضی ممیز» تصویرگر و طراح شهیر ایرانی، گمانه زنی‌ها درباره جعل و کپی آثار هنری توسط این هنرمند را تایید کرده و یک مصداق مشخص در این ارتباط ذکر کرده که نشان می‌دهد بالاترین سطوح هنری کشورمان نیز درگیر این معضل است.

به گزارش «تابناک»؛ کپی‌کاری آثار هنری حتی برای یک استاد برجسته -مشروط به آنکه اطمینان داشته باشد ماجرا لو نمی‌رود و به اعتبارش ثلمه‌ای وارد نمی‌شود- می‌تواند امری وسوسه کننده باشد و حقیقت آن است که برخی اساتید مطرح و برخی چهره‌‌های ماندگار گرافیک ایران نیز از گزند این وسوسه در امان نمانده‌اند و شنیده‌ها درباره آنها، اکنون با مصادیق روشنی همراه شده است.

«مرتضی ممیز» یکی از چهره‌هایی است که در این زمینه در معرض اتهام بود و به خصوص در چند سال اخیر که دسترسی به آثار گرافیک سایر ملل از طریق اینترنت سهل الوصول شده، مقایسه برخی آثارش با آثار دیگر هنرمندان بین‌المللی حکایت از کپی نعل به نعل داشت. با این حال برخی، حتی این کپی‌ها را نیز مصداق رفتار غیرحرفه‌ای این استاد برجسته تصویرگری و طراحی کشورمان تلقی نمی‌کردند.

حال احمدرضا دالوند شاگرد مرتضی ممیزی روایتی تکان دهنده از چنین کپی‌‌برداری‌هایی نقل کرده که در ویژه نامه نوروزی شرق منتشر شده است. دالوند چنین روایت می‌کند: «در مهر یا آبان 1368 بود یعنی هنگامی که جریان بازسازی و اصلاحات اقتصادی در اتحاد جماهیر شوروی با شعار «پرستروییکا» و جریان اصلاحات اجتماعی با شعار «گلاسنوت»ها، طومار اتحاد جماهیر شوروی را در هم پیچیده بود و زمینه را فراهم ساخته بود تا آمریکا پس از چند دهه جنگ سرد علیه اردوگاه سوسیالیسم بتواند با تکیه بر این دو شعار اتحادیه جماهیر شوروی را تجزیه کند.

در بحبوحه آن ماجرای جهانی، نشریه آدینه هم به سیاق بسیاری از نشریات جهان، در بخشی سیاسی به ماجرا «پرستروییکا» و نقش میخائیل گورباچف و بوریس یلتسین و تجزیه پنهاورترین کشور جهان یعنی اتحادیه جماهیر شوروی پرداخته بود.

«مرتضی ممیز» هم آثار هنری را کپی می‌کرد!

روزی سیروس علی نژاد سردبیر آدینه، من را فراخواند و گفت: «می‌خواهم طرح جلد این شماره را به استادت مرتضی ممیز سفارش بدهم» و افزود: «خودت با ایشان تماس بگیر و طرح جلد را سفارش بده...» و پاکتی که حاوی اطلاعاتی درباره پرستروییکا بود به دست من داد تا به مرتضی ممیز برسانم.

سردبیر تاکید کرد که فقط 48 ساعت فرصت داریم و در غیر این صورت آگهی پشت جلد را از دست می‌دهیم. پاکت حاوی سفارش را با پیک مجله به دفتر ایشان که در آن زمان در خیابان پاکستان واقع بود فرستادم و تلفنی مطالبی را با استاد در میان گذاشتم، با این فوریت که آدینه ظرف 48 ساعت طرح روی جلد را می‌خواهد. ممیز پذیرفت.

دو روز بعد طرح جلد سفارش داده شده به مرتضی ممیز سر موقع به دفتر مجله و اتفاق سردبیر رسید. من بی‌خبر در اتاق کارم مشغول تصویرگری مقالات بودم. سیروس علی نژاد من را به سالن تحریریه فراخواند. خم شده بر میز کاری که پشت به آفتاب بود، همان طور که به انبوه کاغذهای روی میزش مشغول بود، گفت: «شما آخرین شماره مجله «اشترن» را دیده‌ای؟...» در پاسخ گفتم: نه.

در همان حالت که سرش پایین بود، کشوی سمت راست میزش را گشود و یک نسخه از آخرین شماره مجله اشترن را به دست من داد و در همان حال گفت: «روی جلد مجله اشترن را خوب دیدی؟» گفتم: «بله». گفت: «حالا پاکت ارسالی استادت را باز کن و ببین!...» پاکت را باز کردم و دیدم. در این لحظه بود که سردبیر بالاخره سرش را بالا گرفت و به من زل زد.

من دستپاچه نگاهی به جلد اشترن و نگاهی به طرح ممیز انداختم. نمی‌دانستم چه بگویم. طرح امروز مرتضی ممیز برای موضوع پروستروییکا به سفارش آدینه، همان طرح یکی دو ماه قبل مجله اشترن آلمان بود. فقط کلمات آلمانی را برداشته بودند و عناوین فارسی را جایگزین کرده بودند. سردبیر با کلمات فشرده و خیلی واضح رو به من کرد و گفت: «من فردا قبل از صبح از شما طرح جلد می‌خواهم. بحث هم ندارد!»

بلافاصله به سمت اتاقم رفتم. در پشت سرم شنیدم که علی نژاد با صدای بلند گفت: «به استادت بگو ما هم مجله اشترن را آبونمان هستیم.» وارد اتاق شدم. بدنم می‌لرزید. احساس احترام به استاد بزرگم مانع از گفتن چیزی می‌شد که با شرمندگی دیده بودم. شرم از گفتن کپی‌ای که استادم مرتکب شده بود... با دفتر ممیز تماس گرفتم. خودش گوشی را برداشت. بعد از چند لحظه گفت: «چی شده؟ چرا لکنت گرفتی؟»

گفتم خیلی وقت نداریم. تا فردا باید طرح جلد جدیدی برای آدینه بفرستید. گفت: «مگر نرفتی دفتر مجله؟» گفتم: «از دفتر مجله زنگ می‌زنم». گفت: «اگر بپرسی سردبیر بهت میگه که طرح را فرستادم» گفتم: «سردبیر طرح را دریافت کرده بود و به من گفته که به شما بگویم که ما هم مجله اشترن را آبونمان هستیم.»

مرتضی ممیز کمی مکث کرد و گفت: «الان کی اونجاست؟ از کجا زنگ می‌زنی؟» گفتم: «کسی اینجا نیست. از اتاقم زنگ می‌زنم.» گفت: «کی میای دفتر من؟» گفتم این روزها که در اوج کار ماهنامه هستیم؛ هفته آینده حتماً می‌آیم. گفت: «تا فردا که اصلاً وقت ندارم. ببین می‌توانی دو روز وقت بگیری؟» گفتم امکان پذیر نیست. گفت: «تو پسر خوبی هستی. شتر دیدی ندیدی. ببینم چکارش می‌کنی.»

به سردبیر گفتم که ممیز دو روز وقت می‌خواهد. سردبیر اصلاً گوش نداد و گفت: «خود دانی. من فردا تا قبل از 9 صبح کار را از شما می‌خواهم». چاره‌ای نبود جز اینکه خودم دست به کار شوم. آن شب تا هشت سر کار بودیم. وقتی به خانه رفتم از اضطراب تا صبح نخوابیدم . از حدود ساعت 11 شب شروع به کار کردم. تصویر جلدی که برای موضوع تجزبه اتحاد شوروی کار کردم، ابر سرخی در حال باریدن بود که هر قطره‌اش رنگی بود.

قبل از 9 صبح خسته و پف کرده کار را روی میز گذاشتم و رفتم تا استراحت کنم. چندی بعد که ماهنامه آدینه منتشر شد، در یک تماس تلفنی ممیز به من گفت: «کار قشنگی بود. از روی دست کی زدی؟» از شنیدن این اتهام خیلی دلم شکست؛ خیلی بییشتر از شرمندگی روزی که مقابل سردبیر نتوانستم از استادم دفاع کنم.»
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲۸
انتشار یافته: ۱۹
بابا آدم نمی دونه چی بگه ؟ اگه این موضوع واقعیت داشته باشه که حیف واژه استاد برای مرتضی ممیز و اگرم واقعیت نداشته باشه که حیف واژه شاگرد برای احمدرضا دالوند
دستش از دنیا کوتاهه، هر کسی در مسیر کار حرفه ای خود دچار اشتباه میشه، با وجود این مطلب، نمیشه کار های خوب ایشون رو نادیده گرفت، سعی کنیم ما در این گرداب نفتیم.
شتر دیدی ندیدی آخرش دید!
به این آقای دالوند بگین پشت سر مرده حرف نزنه، بخصوص که استادشم بوده.
متاسفانه کپی در بالاترین سطح در نقاشان جامعه ما نفوذ پیدا کرده .در حال حاضر هم با وجود دستگاهای چاپاین کار راحتتره شده بشخصه با توجه به شغلم که گالری نقاشی میباشد این کار را دراثار هنر مندان بزرگ هم میبینم که با کمال تاسف اثار رنگ بر روی چاپ را به عنوان هنر ناب قالب میکنند
ممیز استاد بزرگی بود ، شایسته نبود استادی را اینچنین ، حتی به خاطر یک یا چند اشتباه ، بی بهاء کنید چوخواهی که نامت شود جاودان ، مکن نام نیک بزرگان نهان
ما هم که داریم می خوانیم شرمنده ایم.

کاش چند مورد از هنرمندان جهانی از کشورهای دیگر را هم ذکر کنید حداقل کمی آرام شویم.
خدا بيامرزد اقا مرتضي را خيلي ها قبل از اين اتفاق كه شما نوشتيد ازين جور چيزها از يشان ديده بودند ولي كسي حرفي نميزد چون حرفش خريدار نداشت اقا مرتضي لقب يدك ميكشيد پدر گرافيك شده بود عيب نداره دنيا محل گذره
خوب شد که این را نوشتید. اگر ممیز را دیده یا با آشناهایش برخورد می داشتید متوجه می شدید که چه ادا و اطواری داشت و چقدر همه را تحقیر می کرد و چقدر خودش را هنرمند می دانست و چقدر وانمود می کرد که هنرمند در این مملکت قدر نمی بیند!
به این جور هنرمند می گویند بچه پررو!
یک نقاش خوب کپی میکنه و یک نقاش عالی دزدی. تو این دنیا هیچ نسخه اصلی وجود نداره و همه مون داریم از هم کپی می کنیم.
پیکاسو
با هیچ قاعده و قانون و شرع و اخلاقی درست نیست اینطور آبروی کسی را ببرید
هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود.
((آبروبردن!!)) مرام ماست !!!
من بیست سال است تصویر سازی میکنم . نقای خواندم و دست توانائی دارم اما همیشه کارهای خارجی را میبینم . و گاهی هم کبی میکنم .
چون ایده های خوبی هست که بخاطر بسته بودن کشور ما این کبی در کشور تهدیدی برای صاحب اثر نیست . ازهمه مهمتر خودم میاموزم . و بیننده نیز
میاموزد.
اما این مقاله بعد از فوت کسی جالب نیست .
جسورانه این بود در مراسم تجلیل از ایشان هم آنجا که ایشان زنده بودند . ذکر می شد.
بحثی نیست ولی جواب استاد را هم بگذارید.
ببخشید کامل نشده ارسال شد. نفرمایید ایشان مرده اند. وقتی الان ادعایی می کنید که فرد نیست جواب را چگونه خواهید داد؟
در واقع هرکسی جای ممیز بود در دو روز راهی جز گرته برداری نداشت.اما ممیز برای خودش برندیست که اینطور زیر سوال نخاهد رفت.روحش شاد
عالی بود.
یوم تبلی السرائر. روز قیامت همه اسرارآشکار می شود
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها