بازدید 15987
۵

بازگشت کاریکاتور سامورایی به «درخونگاه»

در نگاه کلی می‌توان گفت که این فیلم، نه برای تماشاگر و نه برای فیلمساز آورده‌ای ندارد، چون چه در قیاس با آثار پیشین این کارگردان و حتی چه در مقایسه با برخی دیگر از فیلم‌های روی پرده بضاعت چندانی ندارد و تماشاگر را از انتخاب خود ناامید می‌کند.
کد خبر: ۹۳۲۴۹۶
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۶ 24 October 2019

«درخونگاه» بازگشت کاریکاتور سامورایی به تهران

فیلم سینمایی «درخونگاه» تازه‌ترین اثر سیاوش اسعدی روی پرده عریض سینما رفته و اکنون می‌توان در اکران عمومی تماشایش کرد؛ اما در نگاه کلی می‌توان گفت که این فیلم نه برای تماشاگر و نه برای فیلمساز آورده‌ای ندارد، چون چه در قیاس با آثار پیشین این کارگردان و حتی چه در مقایسه با برخی دیگر از فیلم‌های روی پرده بضاعت چندانی ندارد و تماشاگر را از انتخاب خود ناامید می‌کند؛ بنابراین، برای کارگردان نیز بد نیست اگر این فیلم چندان دیده نشود و تماشاگر در انتظار فیلم چهار اسعدی باشد.

«تابناک»؛ «حوالی اتوبان»، «جیب بر خیابان جنوبی» و اکنون «درخونگاه»؛ درباره سیر فیلمسازی سیاوش اسعدی در سه مقطع 1387، 1390 و 1396 سخن می‌گوییم. این فیلمساز 36 ساله هر سال پشت دوربین قرار نگرفته و در دوره ده سال فیلمسازی‌اش که برای ساخت فیلم بلند خیلی زود شروع شد، فرصت داشته تا در فاصله میان ساخت فیلم‌هایش دانش حرفه‌اش را ارتقا ببخشد و ما جهش دانش و تسلط او را در فیلم‌های بعدی شاهد باشیم؛ اما متأسفانه چنین نشده و گپ‌های زمانی میان دو فیلم تا به این جا کار نکرده است.

درخونگاه آخرین اثر سیاوش اسعدی است که آن را به مسعود کیمیایی پیشکش کرده است. فرم فیلم حاصل امتزاج فیلم فارسی و سینما کیمیایی و به تبع آن وسترن‌های مدرن است. کارگردان دوست دارد، قهرمان بیافریند؛ قهرمانی که همانند قهرمان فیلم‌های وسترن کاپشن چرم می پوشد و تنها به بیابان نگاه می کند و می‌اندیشد. رگ غیرتی و نیمچه معرفتی همانند قهرمان فیلم‌های کیمیایی و فیلمفارسی دارد و در آخر نیز خسته و زخمی از دوئل برمی گردد، کاپشن چرمی بر دوش می‌اندازد و به سمت افق راه می رود و محو می شود و یا دشنه بر بدن، تلو تلو خوران دست به دیوار می گیرد و تا ته کوچه می رود و محو می شود. همه‌ی اینها را به علاوه کنید با روحیه‌ی سامورایی آرام و متفکر به سبک جیم جارموش تا از این ملقمه یک رضا دو زاری یا رضا میثاق در قالب امین حیایی متجلی شود.

داستان ظاهری درخونگاه در سال 70 روایت می شود و یا حداقل مدعی است که در سال 70 روایت می شود و یک خط مشخص همراه با یک تعلیق مشخص دارد که تا میانه‌های فیلم، مخاطب را نیز در این تعلیق درگیر می کند اما کم‌کم به بیننده کدهایی می دهد و ایشان را منتظر واکنش رضا می گذارد. خرده روایات فیلم هم کاملا غیرمنتظره اما بجاست و در داستان می نشیند و بهتر از همه در راستای تکمیل شخصیت جوان اول فیلم است. درخونگاه خوش ریتم است. نقطه‌گذاری‌های فیلم نامه‌اش بجاست. در پرورش شخصیت‌ها به خصوص شخصیت‌های فرعی و وجوه پیرامونی شخصیت قهرمان، خوب عمل کرده و بیننده را تا پایان با خود همراه می کند.

اما مشکل درخونگاه درواقع حاصل درگیر شدن نویسنده و کارگردان در لفافه و نوعی سمبلیسم برآمده از سانسور است که به کلی ساختار فیلم را تحت‌الشعاع قرار می دهد. کارگردان یک عقیده کلی در باب جنگ دارد و رضا میثاق به عنوان قهرمان شکست‌خورده‌ی این داستان، یک وتران به تمام معناست. وترانی که هشت سال برای آینده‌اش و به امید ساخت این آینده برای خود و خانواده‌اش (بخوانید وطنش) با انواع مصیبت‌ها روبه رو شده و هشت سال بدتر از نوکرها بوده تا یک عمر بهتر از ارباب‌ها زندگی کند اما پس از هشت سال برگشته و هیچ چیزی برای خود نمی بیند.

اینجا دقیقا مشکل فیلم آغاز می شود؛ جایی که کارگردان محترم در یک ابتکار ایرانی از تله‌های به واقع احمقانه‌ی سانسوری کشور عبور و سعی می کند با حرف‌های ضد‌جنگ خواهر رضا، ملیح (با بازی مهراوه شریفی‌نیا) زمانی که روی کابینت نشسته است و یا حرف‌های مادرش (با بازی ژاله صامتی) که “جوونا خط به خط میرن روی مین” ، تمام بیننده‌هایش را شیرفهم کند که این رضا یک وتران است و حالا پس از هشت سال با انواع و اقسام زخم‌ها (بخوانید تیر و ترکش) بر بدن برگشته است. تا همینجا دستاورد به واقع مهمی نیز برای گروه فیلمسازی ایجاد شده است؛ اما سرمستی از این موفقیت مانع از آن می شود که حرف کارگردان زده شود.

به واقع این اعتراض از کدام دسته اعتراض‌هاست؟! اعتراض‌هایی به اصل دفاع هشت ساله‌ی ایران در مقابل عراق و یا اعتراض به وضع موجود و رکب خوردن رزمندگان و از بین رفتن جوان‌های این مرز‌و‌بوم؟! این حجم از نماد و سمبل‌گرایی در فیلم به چه معناست و درواقع این سمبل‌ها حکایت از چه چیزها و چه کسانی دارد؟!

در درخونگاه سمبلیک آیا مادربزرگ سمبل مام وطن است؟! وطنی که دیگر چیزی از آن نمانده، جز یک جسم بی‌جان که اندک اندوخته‌ی رضا نیز زیر بستر اوست.

پدر این خانواده که یک مفنگی دست‌و‌پا چلفتی مغرور نادان است سمبل کیست؟! پدری که کلکسیون هم دارد و با سیاست‌های غلطش کل خانواده را به خاک سیاه کشانده است.

و تک تک شخصیت‌ها به واقع چه کنایه‌ی سیاسی و روشنگری منتقدانه‌ای را قرار است که به مخاطب منتقل کنند؟!

اما آیا اگر با همین نگاه سمبلیک به سراغ دیدار رضا با رفیقش (بخوانید همرزمش) برویم، چه چیزی نصیب ما خواهد شد؟! رفیقی که یک پایش را از دست داده است. در آسایشگاه روانی به علت جنون (بخوانید جانباز اعصاب روان) بستری است، کثیف و چرک است و آرزویی جز عشوه‌گری یک زن ندارد و بدتر از آن در پایان ملاقاتش با رضا گردنبندش (بخوانید پلاکش) را به او پس می دهد و می گوید که هیچ خیری در آن وجود نداشته است. آیا این نگاه در نظام سمبلیک فیلم به کسانی که با هر امید و دیدگاهی به آینده برای این کشور جنگیده‌اند و جانشان را کف دستشان گذاشتند، صحیح است؟!

در مقابل آن نگاه منفی نگاه مثبت فیلم و قهرمان فیلم به خورشید (با بازی پانته‌آ پناهی) به عنوان فاحشه‌ی بامرام و کسی که آجان‌های حکومتی با او در تضاد هستند و پناه بردن به این شخص نشانه چیست؟!

همه‌ی این موضوعات و پرسش ها باعث می شود که فیلم و به خصوص قهرمان فیلم در بستر سیاسی خود به هیچ عنوان فهم نشود و عملا بلاتکلیف بماند و به دست یک کودک که شاید همان نسل آینده باشد به کلی از بین می رود.

درخونگاه به واقع از عدم شجاعت کارگردان در طرح یک موضوع مهم لطمه می خورد و با گول زدن بیننده و حتی خود، کلاف سردرگمی را پهن می کند که نه خود و نه هیچ کس دیگر نمی تواند آن را جمع کند.

 

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۵
باید از سینمای ضد جنگ حمایت شود.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۸:۳۲ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۳
موافقم. ولی ما دفاع کردیم نه جنگ.
نقد خوبی بود، ممنون. ولی چرا واتران؟ به‌جاش تو فارسی میگیم کهنه‌سرباز. جسارتا «ملغمه» درسته. ممنون بابت نقد.
اینی شما تعریف کردی خیلی جذاب و دیدنی شد که!!
قلاده‌های طلا
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر