بازدید 64480

هوشنگ ابتهاج بدرود حیات گفت + ویدیو

یلدا ابتهاج فرزند هوشنگ ابتهاج با تایید خبر درگذشت امیر هوشنگ ابتهاج بامداد چهارشنبه در صفحه شخصی اینستاگرام خود اعلام کرد: «سایه ما با هفت هزار سالگان سر به سر شد.» ابتهاج آرزو کرد چنین از یاد او کنند: «امیدوارم به این [یاد کنند] که هرچی می‌گفت با صداقت گفت و باور داشت.»
کد خبر: ۱۱۳۴۱۷۶
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۴۴ 10 August 2022

امیر هوشنگ ابتهاج ملقب به سایه و متخلص به ه‍.ا.سایه غزل‌سرا، مصحح دیوان حافظ و موسیقی‌پژوه نامدار ایرانی و یکی از چند چهره ماندگار تاریخ ادبیات معاصر ایران، در نود و چهار سالگی بدرود حیات گفت.

به گزارش «تابناک»، یلدا ابتهاج فرزند هوشنگ ابتهاج با تایید خبر درگذشت امیر هوشنگ ابتهاج بامداد چهارشنبه در صفحه شخصی اینستاگرام خود اعلام کرد: «سایه ما با هفت هزار سالگان سر به سر شد.» سایه که در این سال‌ها بارها در بیمارستان بستری شده بود، آخرین بار در اواخر تیر 1401 به دلیل نارسایی کلیوی در بیمارستانی در شهر کلن آلمان بستری و تحت درمان بود.

هوشنگ ابتهاج بدورد حیات گفت + ویدیوامیر هوشنگ ابتهاج روز یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۰۶ شمسی در رشت متولد شد. پدرش «آقاخان ابتهاج» از مردان سرشناس و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. پدربزرگ او یعنی «ابراهیم ابتهاج الملک» گرگانی و مادربزرگش اهل رشت بود. میرهوشنگ، تک‌پسر آقاخان و فاطمه‌خانم، از کودکیش چنین یاد می‌کند: «بعد از من، سه دختر به‌دنیا آمدند و یک پسر هم قبل از من بود که نیامده، رفت. خیلی عزیزکرده، خودسر، لوس و ازخودراضی بار آمدم! خیلی اذیت‌کننده بودم و آزارگر. یک بچهٔ کم‌سال‌تر از خودم را با طناب می‌بستم و از درخت آویزان می‌کردم. مجموعاً در خانه، فضای خوبی داشتیم. من هیچ‌وقت نشنیدم پدر و مادرم باهم دعوا کنند یا حتی با صدای بلند باهم حرف بزنند. در خانهٔ ما از هیچ‌کس فحش شنیده نمی‌شد. حرف خیلی بدی که از دهان بچه‌ها درمی‌آمد پدرسوخته بود.»

هوشنگ ابتهاج بدورد حیات گفت + ویدیوکلاس اول و دوم ابتدایی را در مدرسهٔ عنصری، سوم تا پایان هفتم را در مدرسهٔ قاآنی، کلاس هشتم را در مدرسهٔ لقمان و چهارم و پنجم متوسطه را در مدرسهٔ شاپور رشت گذراند و سرانجام نیز دورهٔ متوسطه را به‌پایان نبرده رهسپار تهران شد؛ اما آنجا نیز در مدرسهٔ تمدن دو سال کلاس پنجم متوسطه را رد شد و بعد هم برای همیشه درس‌خواندن را رها کرد. امیرهوشنگ نوجوان گرچه در درس و مدرسه کوشا نبود شیفتهٔ مهارت‌آموزی شد و در کنار نقاشی و مجسه‌سازی، به دیگر هنرها نیز علاقه‌مند بود. به‌ گفتهٔ خودش: «در همان هشت تا ده‌سالگی برای غذاپختن حرص می‌زدم. یک بار هم سه ماهِ تابستان مرا فرستادند پیشِ یک خانم خیاط. شاید چون در خانه شلوغ می‌کردم. گلدوزی و دِسْمِه‌دوزی هم از او یاد گرفتم. مدت کوتاهی هم پیش «موسیو یرواندی» پدر «جرج مارتیرسیان» نوازندهٔ ارکسر سمفونی تهران، مشق ویلون کردم.»

هوشنگ ابتهاج بدرود حیات گفت + ویدیو

کُشتی و وزنه‌برداری دو رشتهٔ محبوب ابتهاج در دوران کودکی و نوجوانی است و البته خودش می‌گوید که بیلیارد برایش دنیایی دیگری است: «اساساً چند چیز بود که من هر مصیبتی رو با اون‌ها می‌تونستم تحمل و فراموش کنم: یکی پیش شهریار می‌رفتم و یکی بیلیارد بازی می‌کردم. گاهی روزی چهارده ساعت بیلیارد بازی می‌کردم. توی بازی بیلیارد می‌تونستم مرگ مادرم رو فراموش کنم. هر ناکامی رو فراموش کنم. وقتی بیلیارد بازی می‌کردم انگار که مسخ شده بودم. انگار که ذهن و حافظهٔ من، از من گرفته شده بود. فقط بازی می‌کردم.»

هوشنگ ابتهاج بدرود حیات گفت + ویدیوهوشنگ ابتهاج شعر را از نوجوانی آغاز کرد و پس از گام‌های آغازین خود، به تجربه‌های فریدون تولَّلی و نیما گروید. او اما پس از مدتی راه خود را از شعر نیمایی جدا کرد و تنها به سرودن غزل پرداخت. تلاش‌هایش در مسیر اعتلابخشی به غزل فارسی است و در شعر نو از پیشگامان سرشناس و در غزل‌سرایی از گزیده‌گویان و پاکیزه‌سخنان عصر خویش است به‌گونه‌ای که سِحر کلامش همواره مخاطبان را به‌سمت خود می‌رباید.

هوشنگ ابتهاج بدورد حیات گفت

امیرهوشنگ جوان، دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا ساکن رشت بود و این عشقِ دوران جوانی دست‌مایه‌ای شد برای سرودن اشعار عاشقانه‌ٔ آن ایام. بعدها نیز که ایران غرق خون‌ریزی و جنگ و بحران شد شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.

هوشنگ ابتهاج بدرود حیات گفت + ویدیو

ابتهاج مدتی را در سِمت مدیرکل شرکت دولتی سیمان تهران مشغول‌به‌کار شد؛ زمانی که عموهایش در دهه سی و چهل خورشیدی، زمام برخی از امور مهم جامعهٔ در حال‌ گذار ایران را در دست داشتند: ابوالحسن ابتهاج (رئیس سازمان برنامه‌ و بودجه)، غلام‌حسین ابتهاج (شهردار تهران) و احمدعلی ابتهاج (مدیر کارخانه سیمان). سایه از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ شمسی سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران (پس از کناره‌گیری داوود پیرنیا) و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود.

هوشنگ ابتهاج بدورد حیات گفت + ویدیو

هوشنگ ابتهاج در سال 1362 به زندان افتاد؛ دورانی که گرچه یک سال بیشتر نبود، به‌ قدر عمری بر او اثر گذاشت و در نهایت با درخواست شهریار آزاد شد. او سرانجام قبل از ورود به دههٔ هفتاد ایران را به‌ قصد آلمان ترک کرد و در برلین اقامت گزید. او درباره مهاجرتش گفت: «من خودم مهاجرت نکردم. اول یکی از بچه‌هایم رفت آلمان، بعد زنم رفت که بچه‌ام تنها نباشد. بعد بچه‌های دیگرم رفتند. رفتن من اجباری بود؛ ولی اگر چیزی زندگی شما را تهدید می‌کند و خطر مرگ برای شما محرز است شما حق دارید که هر نقطهٔ خطرناکی را ترک کنید تا در امان باشید. مدتی، ممنوع‌الخروج بودم و بالاخره من هم رفتم. وقتی می‌خواهید کاری کنید که اصل زندگی‌تان است در جایی می‌شود و در جای دیگری نمی‌شود. حتی اگر آن کار عبث باشد؛ مثلاً می‌خواهید شیپور بزنید. البته منظورم از شیپور، ابزار موسیقی نیست. شما نمی‌توانید در خانهٔ خودتان شیپور بزنید؛ چون همسایه داد می‌زند که آقا شلوغ نکن. می‌خواهیم بخوابیم. [در این صورت] شما نه‌تنها حق دارید؛ بلکه وظیفهٔ شماست جایی بروی که این تنها غرض زندگی‌تان را انجام دهید، حالا چه به بیابان بروید چه جایی بروید که کسی مانع کارتان نشود. با همهٔ‌ این احوال، من مهاجرت نکردم. گاهی تهرانم و در سال خوشبختانه چندین ماهی ایران هستم.»

هوشنگ ابتهاج بدرود حیات گفت + ویدیو

در دههٔ هفتاد به آمریکا و اروپا سفر کرد و به شعرخوانی و سخنرانی دربارهٔ دیوان حافظ در شهرهای برکلی، لوس‌آنجلس، دالاس، نیویورک، فیلادلفیا، سان‌دیه‌گو و سیاتل پرداخت. سایه در سالهای اخیر میان ایران و آلمان در رفت و آمد بود.

هوشنگ ابتهاج بدرود حیات گفت + ویدیو

از مهم‌ترین آثار او تصحیح غزل‌های حافظ با عنوان «حافظ به سعی سایه» است که نخستین بار در سال ۱۳۷۲ به‌چاپ رسید. او سال‌های زیادی را صرف پژوهش و حافظ‌شناسی کرده که این کتاب حاصل تلاش بی وقفه و عشق او به لسان الغیب غزلسرای بزرگ بوده که در مقدمه آن را به همسرش پیشکش کرده‌ است.

سایه در استدلال نام شاعری‌اش می‌گوید: «حروف و کلمات برای من رنگ دارند: «ر» خاکستری، «گ» نارنجی و «ج» سیاه است. یا کلمات برایم سرد و گرم‌اند: سایه کلمه‌ای «سرد» است، گلابی کلمه‌ای «گرم». به‌گمانِ من در کلمهٔ سایه یک مقدار آرامش و خجالتی‌بودن و فروتنی و بی‌آزاربودن هست؛ این‌ها برای من جالب بود و با طبیعت من می‌ساخت خود کلمهٔ سایه از نظر حروف الفبا حروف نرمِ بدون‌ادعایی است. در آن نوعی افسوس است و ذات معنای این کلمه، نوعی افتادگی دارد در مقابلِ خشونت و حتی می‌شود گفت وقاحت.»

هوشنگ ابتهاج بدرود حیات گفت + ویدیو

«سراب» اولین مجموعه شعر اوست که با مضامین شعر جدید سرود شده است. هرچند قالب شعرش همان چهارپاره است با مضامینی از جنس غزل و بیان احساسات و عواطف شخصی، واقعی و طبیعی بوده است. مجموعه شعر بعدی‌اش با نام «سیاه‌مشق»، با وجود اینکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سایه را در سال‌های ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۹ در خود جای داده است. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزل‌های خود را منتشر کرد و مهارت اعجاب‌انگیز خود را در سرودن غزل نشان داد، تا جایی که گروهی از منتقدین تعدادی از غزل‌های او در این مجموعه را از بهترین غزل‌های دوران معاصر به شمار می‌آورند. بانگ نی، تاسیان، آینه در آینه، پیر پیرنیان اندیش، یادگار خون سرو و راهی و اهی از دیگر آثار این شاعر برجسته ایرانی است.

هوشنگ ابتهاج بدرود حیات گفت + ویدیو

منزل شخصی سایه در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده‌ است. دلیل این نام‌گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفته‌ است.

او در گفت و گویی در پاسخ به اینکه آیا هیچ‌وقت به مرگ فکر کردی، پاسخ داد: «این اواخر چرا. دیگه حالا هر روز آدم بهش فکر می‌کنه؛ ولی چیز زشت و بدی نیست یا اینکه آدم بترسه یا حیفش بیاد؛ چون دیگه خب آدم می‌گه همهٔ کارام رو کردم.» ابتهاج آرزو کرد چنین از یاد او کنند: «امیدوارم به این [یاد کنند] که هرچی می‌گفت با صداقت گفت و باور داشت.»

 


ناگفته‌ها و اشعار هوشنگ ابتهاج

هوشنگ ابتهاج در چندین برنامه بخشی از ناگفته‌ها، دیدگاه‌ها و خاطراتش را بیان کرد و برخی از اشعارش را نیز خواند. گزیده این گفتارها را در تابناک می‌بینید و می‌شنوید.

 


گزیده‌ای از شب سایه

گزیده‌ای از شب بزرگداشت سایه از مجموعه شب‌های بخارا که به همت علی دهباشی سردبیر مجله بخارا برگزار می‌شود را در تابناک تماشا می‌کنید.

 


بال در بال ؛ محمدرضا لطفی و سایه

 
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) و محمدرضا لطفی، آهنگساز و نوازنده تار با همراهی محمد قوی‌حلم نوازنده تنبک یک اجرای مشترک در سال ۱۹۹۷ در کلن آلمان داشتند. این اجرا به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد ابتهاج در قالب آلبوم «بال در بال» منتشر شد که شامل شعرخوانی سایه و بداهه نوازی لطفی و قوی حلم است. بخش اصلی این اجرا را با این توضیح در تابناک می‌بینید و می‌شنوید که تصاویر در دسترس از این اجرا کیفیت بالایی ندارد.
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱۸
در انتظار بررسی: ۵
انتشار یافته: ۹۷
مرغ شب خوان که با دلم می خواند ....
رفت و این آشیانه خالی ماند ....

ه.الف.سایه
روحشون شاد و یادشون ماندگار .
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۴۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
روحش شاد اما شاعر به شعرش زنده است
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۰
برای اولین بار بود که اسمش را شنیدم
حیف.جامعه ای خالی از بزرگان
خدایش بیامرزد.
تو زندگینامه‌اش ننوشتید کی هجرت کرد و آلمان رفت.
پاسخ ها
ناشناس
| United States of America |
۱۶:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
بنده خدا یکسال هم در ایران زندانی بوده
خدا رحمتش کند
خدا رحمتشون کنه این استاد گرانقدر را که مایه افتخار تمامی ایرانیان بوده و خواهند بود .روحشون شاد
روح ش شاد ..............

ایرانی اصیل و فرهیخته ایی بود

افسوس در غربت جان سپرد
روحت در آرامش استاد عزیز جای خالی شما با هیچ چیزی پر نمی شود افسوس
روحشون شاد و قرین رحمت الهی
روحش شاد
خداوند منان این مرد بزرگ را رحمت کند و با صالحان محشورش فرماید. آمین
مرغ شب خوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند.
سایه سرمون رقت........
آخرین شمع انجمن نیز بسوخت
دورود به روان این عزیز
روانش شاد و مینوی باد
سایه از مفاخر تاریخ ادبیات فارسی است. بر دولت ایران واجب است که به هر نحوی شده پیکر او را به ایران بازگرداند و آرامگاهی در خور او مهیا کند.
خدایش بیامرزد.
خداوند قرین رحمت کند.
خدا رحمتش کند .
روحش شاد. تکرار نشدنی است
خدابیامرزه.روحت شاد و قرین رحمت و آرامش ابدی
تابناک ول خرجی کردی از ابتهاج نوشتید!!!
پیر پرنیان اندیش درست است
بدرود سایه ی غمبار ایران. بدرود.....‌‌
خدایش بیامرزد .
روحش شاد ، راهش پر رهرو و نامش جاویدان
روحشان شاد. حیف که این بزرگوارات که مانند یاقوتی در فرهنگ و هنر این وطن هستند، رخت بر می بندند
مرغ شبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند

روحش شاد
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیرو صحبت جانانه ام ببخش ، یارا
که از جان شکیب هست وز جانان شکیب نیست
آخرین شعله انجمن شمع سوخته خاموش شد
درود به روان تو
همه ما سایه رو با اسم شجریان میشناسیم. هیچ نامی نبردین ازیشون
پاسخ ها
علی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
عجالتا از دست مبارکشون در رفته و یه عکس مشترک گار کردن
ارغوان تنها شد .
یادشان در دلها گرامی است
مرا آواز دادی ، چون رسیدم
کبوتر گشتی و پرواز کردی
خب که چی ؟؟ به ما چه !!!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۴۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
به ما چه اما به توچه
ناشناس
| United States of America |
۲۰:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
به ای می گن جهل مرکب
بسیاری از اشعار هوشنگ ابتهاج در شهر نو ایران بی همتا و جاودانه هست . خدایش بیامرزد
ارغوان دلم باز هم گرفت
چه غریبانه تو به یاد وطن می نالی ..........................من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
یادش مانا
خجالت نمی کشید تا زنده هست اسم طرف ا سانسور میکنید تا مرد در مدحش مویه میکنید؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
سانسورچی و مویه کن دو شخص متفاوتند، چرا مویه کن را می زنی بجای سانسورچی؟
ناشناس
| Netherlands |
۱۰:۳۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
نه حقیقتا خجالت نمی کشند
ناشناس
| Germany |
۱۱:۱۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
اینها از هیچ چیزی خجالت نمیکشند
انسانی والا بود از هر نظر.یادش گرامی
تسلیت به خانواده محترم ابتهاج
درود به ر وان پاکش
افسوس که شرایط اورا مجبور به مهاجرت کرد و در غربت از دنیا رفت
شعر بسیار زیبای ارغوان اورا بخوانید
ابتهاج هم مثل شاملو و خیلی های دیگه توده ای بود جالبه اون زمان روشنفکرا همه توده ای بودن الان غربگرا
پاسخ ها
ناشناس
| Netherlands |
۱۱:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
الان منظورت چیه از این حرف؟بعد از فوتشون؟؟؟
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۲۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
اومدی یک چیزی بگی آجر پرت کردی
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۲۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
بخوای مثال بزنی زیادن ولی سانسور میکنن اره خیلی اره
ارغوان خوشه خون

بامدادان که کبوترها

بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند

جان گل رنگ مرا

بر سر دست بگیر

به تماشاگه پرواز ببر

آه بشتاب که هم پروازان

نگران غم هم پروازند

روحش شاد و یادش گرامی باد
خدایش بیامرزد
براش گریه کردم
ؤوحشان شاد
بی نظیر تکرار نشدنی
هر چند که اینها زیاد دوستش نداشتن , یعنی راستش .... اصلا دوستش نداشتن
امید است حداقل مسئولین پیکر ایشان را به وطن بازگردانند
سایه ایران زمین را به ایران بازگردانید تا در سایه ایران باشد
با من بی کسِ تنها شده، یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان

منِ بی برگِ خزان دیده، دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان

داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقشِ به خون شسته، نگارا تو بمان

زین بیابان گذری نیست سواران را، لیک
دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان

هر دم از حلقه ی عشاق، پریشانی رفت
به سرِ زلف بتان، سلسله دارا تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا! یارا! اندوهگسارا تو بمان

سایه در پای تو چون موج چه خوش زار گریست
که سرِ سبزِ تو خوش باد، کنارا تو بمان
سايه اش از سر ما كم شد
روحشون شاد و قرین رحمت باشه. این گونه افراد باعث فخر زمان هستند ولی افسوس که سالها پس از نبود آنها قدرشان شناخته میگردد.
خداحافظ سایه ی زیبا ، ای خنکای دلنشین، ای دلتنگی تو دلتنگی ما، ای سرشار از غزل‌های دلنواز خداحافظ
از مفاخر ایران هستند و حتما باید ایران دفن شوند
روحش شاد،خدارحمتش کنه،ازمفاخرادبیات ایران بود
روحش شاد
صعودشون رو تسلیت می گیم و روحشون شاد و قرین رحمت الهی انشالله

از طرف دوست داران شما در ترکیه
روحش قرین آرامش
چرا زندانی شد؟
گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود*
گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود*
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود*
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود*
افسوس از مرگ عقابان اندیشه .
روحش شاد . سلطان افسردگی بود بنده خدا
این که درگذشت من ناراحت نشدم چون توی دنیا مادی خیلی اذیت میشد. مشکل روح های بزرگ همینه!
دل خوش بود ب وجودتان در این روزگار خزان زده..برای ما دعا کنید...خداحافظ
یادش گرامی.
ایران ای سرای امید؛ بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین رهِ پر خون؛ خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دل ها پرخون است…
شکوهِ شادی افزون است…
سپیده‌ی ما گلگون است
وای گلگون است…
که دستِ دشمن، در خون است
ای ایران، غمت مرساد، جاویدان شکوه تو باد
راه ما؛ راه حق…
راه به روزی‌‌ست
اتحاد اتحاد! رمز پیروزی‌‌ست…
صلح و آزادی…
جاودانه بر همه جهان، خوش باد
یادگار خونِ عاشقان…
ای بهار ای بهارِ تازه جاودان
در این چمن شکفته باش
یاد و نام استاد شجریان، استاد لطفی و استاد ابتهاج
با شکوه و جاوید باد
لطفی رفت ، شجزیان رفت ، و اکنون سایه !

این سه نفر ظرف 50 سال گذشته موسیقی سنتی را جلا بخشیدند > دیگر از مادر زاده نخواهد شد مانند این سه بزرگوار که تارخ تولدشان مشخص است ولی تاریخ مرگشان هرکز!!!
روحش شاد، هنرمندان مردمی کشور در قلب مردم جای دارند.
او یکی از هنرمندان عصر طلایی موسیقی سنتی ایرانی بود که همه آرزوی آن دوران را دارند.
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
قند خاطرات رفتگان بی بازگشت را با چای هجران آنان مینوشیم.
چه دلبستگانی که در انتهای تاریک جاده با دستهای بی رمق بدرود گفتند و رفتند.
صف ملازمان زندگی ما بی رحمانه با سرمشق تقدیر شکسته میشود.
به عقب بر میگردیم تا سایه خود ببینیم مبینیم که دیگر ما نیز ملازم کسی نیستیم و آرام و بی صدا میرویم.
سرو را به سایه اش باید شناخت.
آن تهی گفت از قامت ناب .
زندگی را قامتی است هرجند بلند.
سایه اش را جستجو کن ای خرد.
احساس ناب او چون سایه اش جاودانه شد
حیف که در زمانه ای زیست که قدر ندید. او و امثال او چون شجریان
او نمرده است ونمیرد هرگز
چرا زندانی بوده ؟نمدونستم زنده اس
آهوان گم شدند در شب دشت

آه….از آن رفتگان بى برگشت…!
روحت شاد و یاد و نامت گرامی ای ادیب گرانقدر.
یادت بخیر
اشک بی اختیار جاری میشود به یاد گریه سایه درزندان به علت پخش اهنگ ایران سرای امید هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق شاعر نویسنده وبطورکلی هنرمند هرگز نمیمیرد سایه زنده وتاج سر ما
چه دردیست که مفاخر بزرگ ایران زمین دور از خانه پدری دیده از جهان فرو می بندند. روحشون شاد و یادشون ماندگار
روحش شاد و یادش گرامی
جسمش رفت ولی سایه اش در آسمان رفیع ادبیات این مرز و بوم باقی است...
تو می روی، که بماند؟؟؟؟
مرده آنننن است که نامش به نکویی نبرند
فراموش نکنیم عذابی که به ایشون‌انسانهای‌کج فهم‌دادن به توسط برخی از دوستان ایشان سال‌های در زندان بودن
اگه توی ویدیوهات تبلیغ نمیذاشتی همه رو نگاه می کردم!
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
درود بر تمامی شعرای این مرز و بوم آریایی بسیار مایه تاسف است چهره در نقاب خاک کشیدن استاد
تسلیت به خانواده و مردم شریف ایران‌ روحشون شاد دنیا محل گذر و مرگ یک واقعیت است چه نیکو که با هم مهربان باشیم و یکدیگر را دوست بداریم
چپولی که به خدا باور نداشته چگونه خدا بیامرزدش؟
خدا رحمتشان کند روحشان شاد ولی چرا باید عرصه به یک ایرانی آزاد تنگ گرفته شود که مجبور به ترک ترک وطن شود خوب است به خودمان بیاییم که ایران برای تمام ایرانیان است نه قشر خاصی
خداوند رحمتشان کند
تابناک....خوب رفیق شدی با توده ای
برچسب منتخب
# غزه # ماه رمضان # عید نوروز # کاظم صدیقی # دعای روز هشتم رمضان # دعای سال تحویل
وب گردی