بازدید 4633

ادیبستان «تابناک»؛ شماره چهاردهم

«تابناک» در راستای اعتلای فرهنگ و ادبیات ایران به صورت هفتگی بخشی را به این مهم اختصاص داده است. در همین چارچوب در «ادیبستان»، بسته ادبی تابناک با مجموعه‌ای از شعر، حکایت، مباحث ادبی و فرهنگی و... میزبان مخاطبین هستیم.
کد خبر: ۱۱۸۰۸۶۰
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۵ 28 June 2023

غزلی از امیرمعزی

اگر یگانه شوی،با تو دل یگانه کنم
ز عشق و مهر دگر دلبران، کرانه کنم

وگر جفا کنی و بگذری ز راه وفا
دو دیده تیر جفای تو را نشانه کنم

رمیده کرد ز من گردش زمانه تو را
بدین سبب گله از گردش زمانه کنم

سیاه خال تو دانه است و تیره زلف تو دام 
به دام بسته شوم گر طمع به دانه کنم

به مجلسی که رفیقان نگاه دارندت
به چشم با تو سخن گویم و بهانه کنم

چو ننگرند رفیقان نگه کنم سوی تو
چو بنگرند،نگه سوی آستانه کنم

اگر چو مرغ برآرم ز آرزوی تو پر
همه به کوی سرای تو آشیانه کنم

 

حکایت ادبی

سلطان سنجر، در چوگان بازی بسیار مهارت داشت و روزی بزرگان و درباریان را جمع کرد و مسابقه ای برگزار کرد تا مهارت خویش را به رخ دیگران بکشد. از قضا پای اسب سلطان، در چاله ای افتاد و سلطان به همراه اسب به زمین خوردند و چون همه از اخلاق تند و خشن او در چنین مواقعی بودند، راهی جهت نزدیک شدن به سلطان نیافتند. صدر اعظم، به امیر معزی که ملک الشعرا بود متوسل شد. امیر معزی با زبان نرم شعری به سلطان که زیر بدن اسب مانده بود نزدیک شد و گفت:

شاها؛ ادبی کن فلک بد خو را
کو زخم رسانید رخ نیکو را
گر گوی خطا رفت،به چوگانش زن
ور اسب خطا کرد، به من بخش او را

سلطان سنجر تبسمی زد و اسبش را به امیر معزی بخشید.

 

امیر معزی نیشابوری

امیر ابوعبدالله محمد بن عبدالملک معزّی نیشابوری، شاعر معروف ادبیات فارسی است که در سدۀ پنجم و دهه‌های ابتدایی قرن ششم هجری زندگی می‌کرد.

امیر معزی شاعر معروف دوره سلجوقیان بود و مخصوص سلطان ملکشاه سلجوقی و سلطان سنجر سلجوقی بوده است. همچنین از سوی این پادشاه لقب امیر را گرفت. وی از  شاعران استاد و زبان آور و خوش سخن فارسی است. خاصیت اکثر شعر معزی سادگی آن است و وی معنی بسیاری را در لغت ساده و خالی از تکلف ادا می کرد و به همین دلیل مورد توجه نقد کننده های سخن بوده است.

معزی در ترکیب لغات بیشتر از شاعران دیگر اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری تحت تاثیر لهجه عمومی عصر خود قرار گرفته بود و اگرچه در این راه به انوری شاعر اواخر عهد خود نرسید ولی بی‌تردید مقدمه کار او و دیگران را فراهم کرده است.

وی در شعر بسیار قوی و ساختارمند بود. برخی ادیبان معتقدند امیر معزی غزل را به حد مقبول وارد ادبیات فارسی کرد. پس از مرگ ملکشاه، معزی به خدمت سلطان سنجر در آمد و گفته شده که روزی در شکارگاه تیر سلطان به سینه او خورد و او هر چند از زخم این تیر فوت نشد، اما مدت‌ها تیر در سینه‌اش بود و از آسیب آن رنج می‌‌برد و در سال ۵۲۱ ق فوت شد.

 

حکایت

شبی ملکشاه سلجوقی به عزم دیدن هلال رمضان بیرون می‌رود و ماه را پیش از دیگران می‌بیند و معزی که در این وقت حاضر بوده این رباعی را می‌گوید:

ای ماه چو ابروان یاری گویی
یا نی چون کمان شهریاری گویی
نعلی زده از زر عیاری گویی
در گوش سپهر گوشواری گویی

سلطان را این رباعی خوش می‌آید و از راه انعام اسبی به شاعر می بخشد و معزی این رباعی را می‌گوید:

چون آتش خاطر مرا شاه بدید
از خاک مرا بر زبر ماه کشید
چون آب یکی ترانه از من بشنید
چون باد یکی مَرکب خاصم بخشید

سلطان بر او احسانها می‌کند و به رتبه‌اش می‌افزاید و فرمان می‌دهد تا او را به لقب امیرمعزی بخوانند منسوب به خود سلطان که لقب معزالدنیا و الدین داشت. پس از آن امیرمعزی شهرتی فراوان به دست آورد و از مقربان درگاه سلطان گردید و صاحب جاه و جلال شد چنان که عوفی در لباب الالباب نویسد: «سه کس از شعرا در سه دولت اقبالها دیدند و قبول‌ها یافتند. چنان که کس را آن مرتبه میسر نبود، یکی رودکی در عهد سامانیان و عنصری در دولت محمودیان و معزی در دولت سلطان ملکشاه.»

 

شعری نو از مهدی اخوان ثالث 

ما چون دو دریچه، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت، اما… آه
بیش از شب و روز تیره و دی كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زیرا یكی از دریچه‌ها بسته ست
نه مهر فسون، نه ماه جادو كرد
نفرین به سفر، كه هر چه كرد او كرد
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می‌گذرد…

 

تلمیح

در لغت به معنی با گوشه چشم نگریستن است از جمله‌ی صنایع معنوی بدیع است که در آن نویسنده یا گوینده در ضمن نوشتار یا گفتار خودش به آیه، حدیث، داستان، یا مثل قرآنی یا [معروفی] اشاره داشته باشد.
شاهنامه‌ی فردوسی به عنوان یکی از شاخص ترین آثار شعر و ادب پارسی همواره الهام بخش دیگر نویسنده‌ها و شعرا بوده است. البته در اشعار تمامی شعرا این آرایه ادبی ومورد وجود دارد.

مثال:
چاک پیراهن یوسف که گلِ تهمت بود
خنده بر سستی تدبیر زلیخا می کرد

که صائب تبریزی به داستان یوسف و زلیخا و تهمتی که زلیخا به یوسف نبی زد اشاره دارد.

یا:
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد

که سعدی به گمراهی پسر نوح نبی اشاره دارد.

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب ها
مطالب مرتبط
سایر اخبار
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست # روز معلم