بازدید 7659
آیت الله ابن الرضا

جانی همیشه تازه!

دکتر اسکندر صالحی
کد خبر: ۸۸۵۵۳۸
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۶:۵۵ 13 March 2019

ماهان یکی-دو بار با تعجب پرسیدند «بابا چرا شما این­قدر مصرید که برای ایشون یادنامه‌­ای تهیه کنید؟» که از خاطرم گذشت که زندگیم را می­‌توانم به قبل و بعد از ملاقات با ایشان تقسیم کنم. و یادم آمد که چه ساعت‌­ها روزها که به او و جزییات شخصیت و رفتارشان فکر کرده ­ام و هر بار نکتۀ تازه ­ای یافته ­ام. و به­ مرور دریافته‌­ام که ایشان یک ویژگی کانونی داشتند که همۀ ویژگی­‌ها و کارها و رفتارهای او را به‌عنوان یک فرد، یک پدر، یک مربی، یک مدیر، یک طراح نظام آموزشی و یا با هر نسبت یا موقعیت دیگری شکل و جهت و سازمان می­‌بخشید. شاید ازین ویژگی بتوان گفت.

ایشان بسیار منظم بودند؛ ذهن خلاقی داشتند؛ اهل مشورت و تحقیق و تأمل بودند اما اگر به تشخیصی می­‌رسیدند در انجامش با همۀ توان می­‌کوشیدند؛ به‌­رغم سنتی بودن از نو استقبال می‌­کردند؛ به استقلال خود از همۀ جهات اهتمام داشتند؛ هرگز از سختی­‌ها شکایت نمی‌­کردند؛ به میهمان توجه ویژه داشتند و در پذیرایی به خوشی و راحتی افراد می‌کوشیدند؛ در هر امری به کمتر از بهترین راضی نمی­‌شدند؛ به حقوق و حریم افراد حساس بودند و .... اما این­ها هیچ یک ویژگی کانونی شخصیت ایشان نبود.

باری، اگر نگوییم همۀ انسانها، اما بسیاری از آنها یکی-دو ویژگی کانونی دارند که به بقیه ویژگی­‌های آنان شکل و جهت می‌­دهد. بدین سبب، افرادی با بسیاری ویژگی­‌های مشترک دارای شخصیت­‌ها و آثار و رفتارهای متفاوتی هستند.

به ماهان گفتم: «اولین بار در برابر ایشان بود و به سبب رفتار و منش ایشان که احساس کردم کسی هستم». و بعد بازگشتم به اولین مرتبه­‌ای که به ایشان برخوردم وقتی که نگهبان مدرسه که درب حیاط را به رویم گشوده بود مرا خدمت ایشان برد. خاطرم نیست به شوخی آمیخته به لطف چه فرمودند و چه پاسخی دادم با چه درجه از ادب و قدرشناسیِ نوجوانی خام که سفارش فرمودند به پذیرایی و مش فرمون، نگهبان مدرسه، که چشم گفت و مو به مو اجرا کرد. رحمة الله علیه.

انسان در عصر ما عدد است معمولاً؛ چند تن، چند نفر، چند رهگذر، چند مشتری، چند کارگر، چند چند چند. بی گوشت و پوست و استخوان. چه رسد به این که دارای عصب یا جان تلقی شود. چه رسد به این که دریابیم این عدد عزیز است و چه رسد به این که عزیز دیدن انسان به ملکات ما شکل و جهت داده باشد و ناخودآگاه آن را رعایت کنیم و آگاهانه آن را آموزش دهیم و برنامه بریزیم که این ملکات چگونه در خاندان و دوستان و شاگردان ما شکل بگیرد.

یکی از دوستان می­ گفت با تمرکز زیاد در بیرون از حجره داشتم شرح لمعه می­‌خواندم. وقتی سرم را بلند کردم متوجه شدم که ایشان مدتی­ ست که دارند مرا نگاه می­‌کنند و گویا می­‌خواهد چیزی بفرمایند. شوکه برخاستم و سلام کردم. ایشان فرمودند: «موقعی که آفتاب مستقیم می­ تابد پرده را بکشید که رنگ فرش‌­ها نرود!» گفتم: «چرا زیر آفتاب این همه تحمل فرمودید و این نکته را زودتر نفرمودید؟» فرمودند: «نمی­‌خواستم تمرکز شما را به هم بزنم». استاد و مدیر مدرسه و بزرگ­ترِ شاگرد حرمت وقت و آن و کار شاگرد خود را نگه می­‌دارد و آن­قدر صبر می­‌کند تا او فارغ شود و سر بلند کند و بپرسد و به استاد خود اجازۀ سخن گفتن بدهد تا او به ادب ویژۀ خود سفارشی بکند و شاگرد از آن همه دقت در رعایت جوانب مخلتف بر سر شوق بیاید و همواره همۀ جزییات در ذهنش بماند.

ماهان که پرسید: «یعنی چه؟» هر چه فکر کردم نتوانستم درست توضیح بدهم که ایشان تا چه حد برای خود و دیگران عزت قائل بودند و این عزیز داشتن چگونه شخصیت ایشان را و تعاملشان با دیگران را شکل و جهت داده بود. هنوز هم نمی‌­توانم. خاطره می­ شود گفت؛ اما خود این مفهوم را آن چنان که باید توضیح نمی­‌توان کرد. شاید او هم طی چند نسل هم قوۀ خیالش و هم خرد تکنیکالش آن­قدر ورز خورده و شکل یافته بود که همواره خود را جای دیگری می­‌گذاشت و اثر رفتار خود را در ذهن و احساس طرف مقابل می‌­دید و همواره می­‌کوشید که بهترین احساس را ایجاد کند و آموخته بود که در عمل چگونه باید به این خواسته برسد.

ایشان همزمان به پاکیزگی و آراستگیِ ظاهری و باطنی و آداب‌­آموزی و آداب­‌دانی شاگردان خود اهتمام داشت. با کم سن و سال­‌ترین افراد همان­ گونه برخورد می­‌کردند که با بزرگ‌ترین و موجه­‌ترین­‌ها. و همواره می­‌گفتند همۀ شاگردانم در نظر من آیت الله بروجردی و آیت الله خوانساری هستند و واقعاً در همان اندازه در برابر شاگردان خود رعایت ادب می‌کردند و صد البته ازیشان هم چنین انتظار داشتند و این دومی بسیار توان­فرسا بود. گو که او به طاقت و توان افراد هم توجه داشتند؛ ولی گویی طبع بلندش نمی­ پذیرفت و دوست می­ داشت که افراد بیش از توانشان از خود بخواهند و بکوشند و به دست آورند.

به ماهان گفتم آن کمال­ خواهی در همۀ کارها، از بنای ظاهری مدرسه تا بنیاد آموزشی و تربیتی آن و این تلاش سرسختانۀ آن به آن از طبع بلند و عزیز او ناشی می­‌شد. نه خود به کمتر از قله راضی می­‌شد و نه می‌­توانست کسی را کم‌­آورده در میانۀ راه ببیند. با ارادۀ پولادین می­‌رفت و دست می­‌گرفت و می­‌برد و همیشه هم امیدوار بود. چه آن وقت که ایده ای بزرگ را فقط می‌­توانست بر کاغذ بیاورد و چه سال‌­ها بعد که همۀ جزییاتش را به بهترین نحو اجرا شده در برابر چشمان خود می‌­دید و ذهنش هنوز جوان بود و می­ جوشید و سخت مشتاق کار سختی دیگر.

کسی، نمی‌­دانم چه کسی، گفته ست هیچ چیز نو نیست، کهنه هم نیست. یادها هم. انگار قرن­‌ها پیش بوده‌­ست و انگاری همین امروز، همین الان. تابستانِ سالِ 65 خوانسار با حوصله به رسیدن میوه­ رسیده بود. پرندگان بر شاخۀ درختان سیب و گلابی سبز می­‌خواندند و گل­‌های محمدی کرت­های سیفی­‌جات را نظم بخشیده بودند و موستان مست بود از تاک‌­های رسیده و آن مرد که همۀ این­ها را هر یک از جایی جُسته و کنار هم کاشته بود چنان روشن سخن ­گفت و تازه که می­‌گفتی جهان همه روشنی و تازگی­‌ست و مگر نیست؟ و من از آن زمان همیشه گفته­‌ام و می­‌گویم، بعضی روزها حتی لحظه به لحظه، که: اللهم اغفر لسید مهدی‌­بن­‌سیدمحمدعلی ابن­‌الرضا!

و مرحوم سید مهدی ابن‌­الرضا اول عزیز بود بعد صاحب صفات دیگر و به این علت همۀ انسان­‌ها و حتی بقیۀ موجودات هستی را به جان و با همۀ وجود عزیز می­‌داشت و هر چه ساخت و آموخت بر عزت او و همۀ آنان که در شعاعش بودند افزود و حالا حالاها هستند و خواهند آمد آنان که صمیمانه بگویند: اللهم اغفر لسیدمهدی­‌بن­‌سیدمحمدعلی ابن­‌الرضا!

و مرحوم آیت الله سیدمهدی ابن­‌الرضا که به آیۀ «كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ» علاقۀ فراوان داشتند و هر بار واژه‌­ای از آن را با شور و حرارت و دقت تفسیر می­‌کردند، خود مصداق آن کلمۀ پاک بودند. و مدتی است که تازه دارم می­‌رسم به این نکته که شاخ و برگ گستردن به روزگاران اتفاقی نیست. روزها و ماه‌­ها و سال‌­ها باید به انضباط و شوق و امید بگذرانند خاندانی به نسل­‌ها تا پاک و خالص شود، تناور شود، شاخ بگستراند و برگ و به بار بنشیند. روزها و ماه­‌ها و سال­‌ها .... تا جانی کلمۀ پاک گردد، سهل و ممتنع گردد؛ در دسترس و دور از دسترس!

ماهان شاید روزی بیابد که چرا کسی بزرگ می‌­شود اگر روزی‌­اش رسیدن به این دقیقه باشد و الهی روزی همۀ جوانان ساز که از کرم تو این امید می­‌توان داشت!

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار