محمد بن سلمان که تا چندی پیش، رهبر اصلاحات عربستان و حتی رهبر اصلاحات در جهان عرب از سوی رسانه های آمریکایی معرفی می شد و مانور تبلیغاتی زیادی نیز روی اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی او صورت گرفته بود، اکنون با وضعیت جدیدی روبه رو شده است.
به گزارش «تابناک»؛ وضعیتی که در آن حتی ستایشگرترین طرفداران بن سلمان در غرب و آمریکا نیز در حال اعلام برائت از وی هستند. یکی از این ستایشگران، توماس فریدمن، خبرنگار و ستون نویس نام آشنای آمریکایی است؛ کسی که محمد بن سلمان را مصلح اجتماعی بزرگ و منادی «بهار عربی» در عربستان می دانست، اکنون بن سلمان را یک انسان احمق خطاب کرده است!
فریدمن در مقاله ای در نیویورک تایمز نوشت: ما در ماجرای جمال خاشقچی ـ دارای منفعت ملی ـ باید به منافع ملی مان فکر کنیم. من سه تصور درباره ماجرای جمال خاشقچی دارم: اول، نمیتوانم تصویر مردی را درک کنم که تنها میخواست شاهد اصلاحات در دولتش به شکلی فراگیر و شفاف باشد، اما در گوشه تاریک کنسولگری عربستان در استانبول به دست یک تیم ترور ۱۵ نفره که گزارش شده اره برقی داشتند، کشته شد. بزدلی و انحراف اخلاقی در این عمل انزجارآور است.
دوم، من حتی برای لحظهای باور نمیکنم که یک عملیات خودسرانه بوده و محمد بن سلمان، حاکم پرنفوذ عربستان هیچ اطلاعی از قبل درباره آن نداشته است. من نه به عنوان یک خبرنگار بلکه به عنوان یک شهروند آمریکا منزجر میشوم که رئیسجمهور کشورم و وزیر خارجه او طرف مقامهای عربستانی را برای سرهم کردن یک داستان برای سرپوش گذاشتن میگیرند.
تبعات بلندمدت این اتفاق برای هر خبرنگار یا منتقد سیاسی تبعیدی در هر جایی ترسناک است. این به یک نکته سوم برای من منجر میشود و آن اینکه چطور آمریکا می خواهد بین ارزش ها و منافعش توازن دقیق و درستی برقرار کند؟ به عقیده من، بهترین جواب به این پرسش، بازگشت به گذشته است.
من همیشه میدانستم که دستور کار اصلاحات محمد بن سلمان، یک لقمه بزرگتر از دهان اوست؛ اما از موفقیت آن حمایت میکردم و در عین حال از دولت ترامپ خواستم تا یک خط قرمز دور طرف تاریک او بکشد؛ تنها به یک دلیل: این موضوع هیچ ربطی به شخصیت محمد بن سلمان ندارد. من شخصا برایم مهم نیست که عربستان تحت رهبری محمد بن سلمان باشد یا هر کس دیگری.
چیزی که بیشتر از همه درباره محمد بن سلمان نظر من را جلب کرد و بیشتر از هر چیز به من امید داد، وارد شدن او به جنگ ایدئولوژیک با تندروهای مذهبی کشورش بود. او علنا استدلال کرد که اسلام در ریشههایش نسبت به مذاهب دیگر مدارا میکند و زنان را قدرتمند میسازد و از ایدههای جدید استقبال میکند.
به نظر میرسید او میخواهد اسلام بنیادگرای عربستان را با یک ملیگرایی عربستانی سکولارتر جانشین سازد؛ رویکردی که مطمئنا در عین حال ضدیت قدرتمندی با ایران و قطر داشت. شاید همه اینها یک داستان جعلی برای سرپوش گذاشتن بر تصاحب قدرت و به دست آوردن حمایت غربیها باشد؛ اما بسیاری از عربستانیها که من با آنها صحبت کردم، فکر میکردند که این واقعی است و بیشتر از آن را میخواستند.
در عین حال، درباره مسأله سمیترین صادرات عربستان که بر آمریکا و کل جهان تأثیر گذاشته -افراطگرایی-، محمد بن سلمان کارهایی انجام داده و چیزهایی گفته که امید زیادی را به وجود آورده است؛ اما اکنون دستان دولت محمد بن سلمان به خون جمال خاشقجی آلوده است.
آیا ما همانطور که دونالد ترامپ کلیت آن را نادیده میگیرد، باید نسبت به آن بیاعتنا باشیم؟ بار دیگر باید پرسید که باید چه کنیم؟ من پاسخ سادهای ندارم؛ کل قضیه پیچیده است. همه چیزی که من میدانم این است که ما باید راهی برای انتقاد از محمد بن سلمان از بابت این اتفاق پیدا کنیم؛ بدون آن که به نظر برسد به کلیت مردم عربستان حمله کرده و قصد بیثباتی این کشور را داریم.
ما باید اطمینان حاصل کنیم که فرآیند اصلاحات مذهبی و اجتماعی در عربستان صرف نظر از این که چه کسی در رأس کار باشد، ادامه یابد، زیرا این امر یکی از منافع حیاتی آمریکا را رقم میزند.
اما شما نمیتوانید یک احمق را اصلاح کنید. زمانی که همپیمان شما یک چنین کار احمقانه و انزجارآوری مثل اتفاقی که در استانبول افتاد، انجام میدهد، نمیتوان به آسانی مسأله را اصلاح کرد اما ترامپ باید این روند را با انتصاب سفیری در عربستان شروع کند. او هرگز چنین سفیری نداشته و این وضعیت خیلی چیزها را نشان میدهد.