بازدید 3406

اصولگرایان در مدیریت ۸سال گذشته شریک هستند

هيچ چيزي بهتر از صداقت نيست. در قدم اول بايد باور كنند كه در نحوه مديريت اجرايي كشور در هشت‌سال گذشته شريك هستند و نمي‌توانند مسئوليت آنچه در 8 سال دولت‌هاي نهم و دهم رخ داد را به گردن ديگري بيندازند.
کد خبر: ۴۳۷۴۷۵
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۱ 27 September 2014
«اصولگرايی» واژه‌اي است كه به مجموعه‌اي از گروه‌هاي سياسي ايران اطلاق مي‌شود. با اين حال وقتي وارد مصاديق اصولگرايي مي‌شويم با مجموعه‌اي از افراد مواجه مي‌شويم كه بعضا كوچك‌ترين سنخيتي باهم ندارند. اختلافات آنها در انتخابات رياست‌جمهوري يا در مجلس قابل كتمان نيست و از سويي ديگر در شوراي شهر كاملا به‌صورت يكدست عليه اصلاح‌طلبان موضع گرفتند.

آرمان در همین زمینه گفت‌وگويي داشته با «دكتر احمد شيرزاد» تا رفتار سياسي اصولگرايان را با بررسي كند. 

  در انتخاب رئيس شوراي شهر تهران، همه اصولگرايان به صورت متحد به يك نفر راي دادند. به نظر شما مي‌توان از راي آنها اينطور برداشت كرد كه نبايد در انتخابات مجلس آينده با اين افراد ائتلاف كرد؟

آنچه در شوراي شهر اتفاق افتاد اين بود كه همه طيف‌هاي مختلف اصولگرايي باهم بودند. از همان ابتدا نيز جبهه‌بندي ميان طيف‌هاي مختلف اصولگرايان در شوراي شهر وجود نداشت. چند راي لرزان در شوراي شهر بود كه در انتخابات مختلف تاثيرگذار بود. در واقع راي لرزان از سوي افرادي بود كه عناصر قوي سياسي و جناحي نبودند. در ابتدا راي الهه راستگو كمك كرد كه آقاي قاليباف شهردار تهران شود و بعد در انتخابات سال 93 قدرت بالاي شهرداري كمك كرد كه آراي لرزان به سمت آقاي چمران متمايل شود. به هر حال در شهرداري دست لابي باز بود و در لابي‌گري با جرات زياد حضور پيدا كردند. 

  اصولگرايان شوراي شهر گهگاه انتقاداتي را به شهردار تهران مطرح مي‌كنند اما درنهايت راي آنها به شهردارشدن آقاي قاليباف بود. 

مثال خيلي‌ بارزتري در اين زمينه وجود دارد. در مجلس هشتم بسياري از نمايندگان از رفتار آقاي احمدي‌نژاد انتقاد مي‌كردند. به‌طور مشخص آقاي توكلي و نادران انتقاداتي را از عملكرد دولت نهم مطرح مي‌كردند اما زماني كه انتخابات رياست‌جمهوري سال 88 رسيد همه اين افراد با اين توجيه كه اصولگرايان نمي‌توانند دست دوستي به اصلاح‌طلبان بدهند پشت‌سر آقاي احمدي‌نژاد جمع شدند. انتقاداتي كه در آن زمان اصولگرايان از دولت مطرح مي‌كردند خيلي صريح‌تر از انتقاداتي بود كه حافظي از آقاي قاليباف مطرح مي‌كند. هرچند آقاي توكلي خود در مجلس هفتم طرح‌هاي نادرستي مثل تثبيت قيمت‌ها را تصويب كرد كه مشكلاتي براي دولت خاتمي به وجود آورد اما انتقادات او از دولت نهم قابل توجه بود و مسائلي را مطرح مي‌كرد كه عموما دولت آقاي احمدي‌نژاد جوابي براي آن نداشت. 

  گروه‌هايي از اصولگرايان معتقدند هيچ نقشي در هشت سال دولت احمدي‌نژاد نداشتند و از اين منظر حاضر به پذيرش مسئوليت اين انتخاب نيستند؟

هيچ چيزي بهتر از صداقت نيست. در قدم اول بايد باور كنند كه در نحوه مديريت اجرايي كشور در هشت‌سال گذشته شريك هستند و نمي‌توانند مسئوليت آنچه در 8 سال دولت‌هاي نهم و دهم رخ داد را به گردن ديگري بيندازند. اصولگرايان بايد هرچه زودتر به‌جاي فرافكني و انتقادات كلي با صداقت تمام به اشتباهاتشان اعتراف كنند. اگر بتوانند مصلحت‌انديشي را كنار بگذارند و مسئوليت حمايت‌هايي كه از آقاي احمدي‌نژاد و دولت او كرده‌اند را برعهده بگيرند، شايد بشود اميدوار بود بخشي از خطا‌هايي كه در گذشته مرتكب شده‌اند را نزد افكار عمومي كشور جبران كنند اما براي جلوگيري از تكرار شرايط فعلي، بهتر است به بازنگري در نحوه عملكرد و باورهايشان بپردازند. مصلحت‌انديشي‌هاي اصولگرايان تاكنون براي اين جناح سياسي و براي كشور و مردم هزينه‌هايي دربر داشته است. شخصا گمان مي‌كنم برخي از اصولگرايان منفعت شخصي خود را ارجح مي‌دانند. از همين‌رو كشور دچار مشكل مديريتي مي‌شود. اصولگرايان بايد با تغيير تعريف در منافع و مصلحت‌هايشان از تكرار شرايط موجود جلوگيري كنند. 

  با اين وضعيت تا چه اندازه مي‌توان به اصولگراياني كه امروز خود را ميانه‌رو مي‌نامند، اعتماد كرد؟
بعد از انتخابات 88 بسياري از اصولگرايان در رفتار سياسي خود تغيير ايجاد كردند. امروز هم اين افراد در فضاي سياسي ايران حضور دارند و رفتار متفاوتي نسبت به اصولگرايان تندرو نشان مي‌دهند. نمونه اين افراد بعضي از وزيران كابينه روحاني مثل آقايان آخوندي؛ رحماني‌فضلي و... هستند كه در سابقه سياسي نمي‌توان آنها را اصلاح‌طلب به‌شمار آورد. اينكه بگوييم هر اصولگرايي غيرخودي است حرف درستي نيست و كساني كه اين اعتقاد را داشته باشند تفكرشان شبيه اصولگرايان تندرو است و از نظراتي دفاع مي‌كنند كه سال‌ها تيشه به ريشه كشور زده است. درحال حاضر اصلاح‌طلبان در شرايطي هستند كه مي‌توانند بخش قابل‌توجهي از جبهه اصولگرا را نيز به سمت خود جذب كنند. رخداد يك چنين مسائلي مي‌تواند به اصطلاح يك فرصت باشد و به معناي يك تهديد نيست. 

  شما تا چه اندازه اختلافات سياسي ميان اصولگرايان را واقعي مي‌دانيد؟

اين اختلافات جدي است. امروز سياست كشور ديگر با دو واژه اصولگرايي يا اصلاح‌طلبي قابل تعريف نيست. جريان اصولگرايي به دو شقه تندرو و اصولگرايان سنتي تقسيم شده‌اند كه جريان سنتي را ديگر نمي‌توان در رده كساني كه سرمقاله‌نويس روزنامه خاص سخنگوي آنهاست به‌حساب آورد. اصولگرايان در واقع از يك مشكل تاريخي رنج مي‌برند. آنها سازوكار تحزب را به رسميت نمي‌شناسند و اين نكته را درون خود نمي‌پذيرند. تشكل‌هاي سنتي اصولگرا مثل موتلفه نيز با قناعت به سهمي كوچك بسنده كرده تا تحمل شود. چون جريان اصولگرايي نمي‌پذيرد كه مثلا موتلفه بيايد و كار حزبي كند آنها بيشتر دوست دارند در باندهاي قدرت فعاليت كنند. مثلا همين جبهه پايداري را در نظر بگيريد؛ اصلا مشخص نيست كه چه كسي در اين جريان تصميم مي‌گيرد و نقش آقاي مصباح در اين ميان چيست؟ به هر حال آقاي مصباح يك رهبر سياسي براي يك گروه نيستند و علاقه‌اي هم به رهبري سياسي اين جريان ندارند و بيشتر در مباني فكري نقش رهبري را براي اين گروه ايفا مي‌كنند. در مجلس اما افرادي كه به جبهه پايداري معروف هستند، رفتار ديگري دارند و مسائل ديگري را مطرح مي‌كنند. افرادي كه بيشتر از آنكه به گرايش سياسي خاص مشهور باشند به لابي‌گري مشهور هستند، انسجام درست ندارند و مسئوليت تصميمات جمعي را به عهده نمي‌گيرند. اين نشان از اختلافات بالاي دروني ميان آنان است. 

   اين اختلافات به اندازه‌اي است كه اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس آينده روي آن حساب باز كنند؟

با اينكه اختلاف زياد است اما اصلاح‌طلبان اصلا نبايد اين را به عنوان يك عامل موفقيت خود درنظر بگيرند. جريان اصولگرايي به خاطر ماهيت خاصي كه دارد، ممكن است با يك فرمان دگرگون شود و از فردي حمايت كند. چنانچه در سال 88 در حمايت از آقاي احمدي‌نژاد اين اتفاق رخ داد و همه در كنار هم قرار گرفتند. چون اين جريان از يك منشور مشخص و منسجم پيروي نمي‌كند، امكان رخ دادن هر اتفاقي ميان آنان وجود دارد. 

  جناح اصلاح‌طلب با كدام قسمت از جريان اصولگرا راحت‌تر مي‌تواند گفت‌وگو كند؟

شايد بهتر باشد به اين سوال جواب سياسي نداد و يك گروه سياسي را از ديگران تفكيك نكرد. در واقع با افرادي در ميان اصولگرايان مي‌توان گفت‌وگو كرد كه به اخلاق پايبندتر باشند. مثلا در مسائل فرهنگي نظرات آقاي علي مطهري با اصلاح‌طالبان فاصله دارد و در بعضي مسائل تحليل‌هاي دور از واقع دارد اما چون ايشان فردي است كه به اخلاق اعتقاد دارد گفتمان با ايشان ساده‌تر صورت مي‌گيرد. يا مرحوم عسگراولادي با اينكه از اصولگرايان قديمي بودند اما روحيه جوانمردي داشتند. به اين افراد مي‌توان اعتماد كرد چون به قولي كه مي‌دهند پايبند هستند و روي حرفشان مي‌شود حساب كرد. 

  جريان جبهه پايداري چطور؟ به‌خصوص كه مجوز فعاليت هم گرفته‌اند؟

به نظر من اين جريان سياسي آنقدر قدرت ندارد كه امروز آن را بزرگ كرده‌اند. در واقع جبهه پايداري يك ليبل شده كه افراد منتقد دولت استفاده مي‌كنند اما نيروهاي متمركز حزبي آنها اصلا اينقدر قدرت و نفوذ ندارند. 

  با اين حال فعاليت آنها در چند ماه گذشته افزايش يافته است و در عرصه سياسي ايران قدرت‌نمايي مي‌كنند. چقدر احتمال دارد كه توانايي اين نيروها در جذب آراي مخالفان دولت بيشتر باشد؟

اين افراد به مرور از شوك انتخابات سال 92 خارج مي‌شوند و در چند ماه گذشته جان گرفته‌اند. به هر حال هميشه افرادي كه روحيه پرخاشگري داشته باشند، مي‌توانند توجه بيشتري را به خود جلب كند. البته دولت نيز حاميان زيادي دارد و مردم هم از عملكرد دولت رضايت دارند. از سويي ديگر اين افراد عموما به دستور نهادهاي بالاتر فعال مي‌شوند و فرمان آنها در دست افراد ديگري است. يعني در واقع اين افراد بيشتر به عنوان وسيله هستند و در معادلات سياسي به عنوان يك جريان سياسي نمي‌توان آنها را به حساب آورد. 

  به نظر مي‌رسد دولت روحاني توانسته نسبت به دولت خاتمي از برخي فرصت‌ها بهتر استفاده كند. مثلا از انصار حزب‌ا... خواسته تا براي رفتارهاي خود مجوز بگيرند. نظر شما در اين باره چيست؟

در دوره رياست‌جمهوري آقاي خاتمي هر روز به يك وجه از زندگي مردم گير مي‌دادند، بعدها كه دولت را هشت سال در دوره آقاي احمدي‌نژاد خودشان دست گرفتند، ديدند كه وضعيت بهتر نشده. اصولا نبايد فكر كنيم روحاني ابزار و امكاناتي دارد كه خاتمي ندارد. تفاوت در اينجاست كه امروز برخي نهادها به دنبال اين نيستند كه به خاطر دوتارمو با جوانان درگير شوند. در اين شرايط انصار حزب‌ا... هم به اين نتيجه رسيده كه اگر بخواهد با موتور به خيابان بيايد تنها خواهد ماند و نهادهاي ديگر از آنها حمايت نخواهند كرد. بنابراين فعلا دست به كاري نزده‌اند. اما برخي هنوزمتوجه نشدند كه فرهنگ دست اين رئيس‌جمهور يا آن رئيس‌جمهور نيست. فرهنگ را خود مردم و كنشگران اجتماعي تغيير مي‌دهند. رفتار فرهنگي مردم توسط سياستمداران انتخاب نمي‌شود بلكه توسط خود مردم برگزيده مي‌شود. براي همين است كه آقاي روحاني مي‌گويد با ديواركشي در خيابان و استفاده از ون و فيلتر مسائل فرهنگي حل نمي‌شود. 

  برخورد گروه‌هاي مختلف اصولگرا با نامه آقاي خاتمي به مقام معظم رهبري نيز متفاوت بود. برخي از آن حمايت كردند و برخي ديگر نسبت به آن نامه اعتراض مي‌كردند. نظر شما درباره اين موضع‌گيري‌ها چيست؟

آقاي خاتمي در هيچ دادگاهي محاكمه نشدند كه ايشان را از حقوق اجتماعي محروم كرده باشد يا بخواهند ايشان براي انجام كاري از ديگران اجازه بگيرند. آقاي خاتمي فرد بسيار اخلاقي و محترمي است كه در طول 8 رياست‌جمهوري‌اش، براساس قانون عمل كرد و موجب آبرومندي كشور در عرصه‌ها و مجامع بين‌المللي شد. رفتاري كه خاتمي بعد از كسالت مقام معظم رهبري انجام دادند نيز رفتاري با محاسبات سياسي نبود. به هر حال آقاي خاتمي سال‌ها در مديريت كشوردربخش‌هاي مختلف حضور داشتند و هشت سال نيز به عنوان رئيس‌جمهور به‌صورت مرتب با حضرت آيت‌ا... خامنه‌اي ديدار مي‌كردند. بدون شك اگر فضاي سياسي كشور عادي بود و اين حساسيت‌ها وجود نداشت، آقاي خاتمي به‌صورت حضوري نيز از رهبر انقلاب عيادت مي‌كرد. اما به خاطر فضاي موجود آقاي خاتمي مصلحت ديدند كه به صورت مكتوب ابراز ارادت كرده و براي رهبرمعظم انقلاب آرزوي سلامتي كند. به هر حال حضور و نقش آقاي خاتمي در سياست ايران يك واقعيت است. چه اصولگرايان آن را بپذيرند و چه نخواهند به اين مساله اعتراف كنند. 
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر