بازدید 20586
۷
بزنگاه تاریخ در وقت خاموشی مشعل

دنیا دیگر حسین(ع) نخواهد داشت

امشب آخرین شبی است که حسین (ع) کنار یارانش میهمان این عالم خاکی بود. فردا روزی سر از تن بهترین بندگان خدا در دشت نینوا، از قفا جدا می‌کنند تا خون ایشان پهنه تاریخ ظلم ستیزی را فراگیرد و ماندگاری خون بر شمشیر ۱۴ قرن پیاپی بر دل‌های عالمیان حک شده باشد.
کد خبر: ۳۵۷۶۶۰
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۶ 13 November 2013
امشب، شب عاشوراست و حسین (ع) آخرین شبی که کنار یارانش میهمان این عالم خاکی بود. فردا روزی سر از تن بهترین بندگان خدا در دشت نینوا، از قفا جدا می‌کنند تا خون ایشان پهنه تاریخ ظلم ستیزی را فراگیرد و ماندگاری خون بر شمشیر چهارده قرن پیاپی بر دل های عالمیان حک شده باشد. در این شب بزرگ که بزنگاه تاریخی برای یاران امام سوم تشیع بود و مشعل خاموش شد تا میان ماندن و رفتن، برگزینند، چه گذشت؟

نزديك شب عاشورا، امام حسين عليه السلام ياران خود را به گرد خود آورد. امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايد: من با اينكه بيمار بودم، نزديك شدم ببينم پدرم به آنان چه مى‏ گويد، شنيدم رو به اصحاب كرد و پس از حمد و ثنا فرمود: «اما بعد و انى لا اعلم اصحابا اوفى ولا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابر ولا اوصل من اهل بيتى فجزا كم الله عنى خيرا ...».

برادران و پسران و برادر زادگان و پسران عبدالله بن جعفر و زينب عليها السلام به پيش آمدند و گفتند: براى چه اين كار را بكنيم؟ براى اينكه بعد از تو زنده بمانيم؟ هرگز، خداوند آن روز را براى ما پيش نياورد.

حضرت عباس عليه السلام به عنوان نخستين نفر سخنانى به اين مضمون گفت، و بعد از او ديگران نيز چنين گفتند.

امام حسين عليه السلام به پسران عقيل رو كرد و فرمود:«اى پسران عقيل! كشته شدن مسلم عليه السلام بس است، پس شما برويد، من اجازه رفتن به شما دادم.‏»

آنها عرض كردند: «سبحان الله!» آنگاه مردم درباره ما چه مى‏گ ويند، ما بزرگ و آقا و عموى خود را كه بهترين عموهايمان بود به خود واگذاريم و يك تير با هم نينداختيم و يك نيزه و شمشير به كار نبرديم، و ندانيم كه به سرشان چه آمد؟ نه هرگز ما چنين كارى نخواهيم كرد، بلكه ما جان و مال و زن و فرزند خود را فداى تو مى‏ سازيم، و در ركاب تو مى‏جنگيم تا به هر جا رفتى ما نيز همراه تو باشيم.

«فقبح الله العيش بعدك‏».

در ميان ياران غير بنى هاشم، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: آيا ما از تو دست برداريم؟ آنگاه ما چه عذر و بهانه ‏اى در مورد حق شما به پيشگاه خدا ببريم؟ آگاه باش به خدا دست از تو برنمى ‏دارم تا نيزه به سينه دشمن بكوبم، و آنها را به شمشير بزنم تا قائمه شمشير در دستم مى‏باشد، وگرنه سنگ به سوى آنها پرتاب كنم، سوگند به خدا دست از تو برنمى‏دارم تا خدا بداند كه ما حرمت پيامبرش را درباره تو رعايت نموديم و اگر مرا هفتاد بار در راه تو بكشند و بسوزاند و زنده كنند تا دم آخر با تو هستم تا چه رسد به اينكه يك كشتن بيش نيست، و آن كشتن در راه تو كرامتى است كه هرگز پايان ندارد.

پس از او «زهير بن قين‏» برخاست و گفت: «سوگند به خدا دوست دارم كشته شوم سپس زنده گردم، دوباره كشته شوم تا هزار بار و خدا به وسيله كشته شدن من از كشته شدن تو و جوانان از خاندانت جلوگيرى نمايد».

گروهى از ياران نيز همين گونه سخن گفتند، امام از همه تشكر كرد و براى همه دعا نمود و به خيمه خود بازگشت. (۱)

نيز روايت‏ شده: امام حسين عليه السلام به ياران خود فرمود: خداوند جزاى خير به شما عطا فرمايد، و جايگاه آنها را در بهشت به آنان نشان داد، آنها در شب عاشورا مقام ارجمند خود را در بهشت ديدند، و به يقينشان افزوده شد، از اين رو از شمشير و نيزه و تير، احساس درد و رنج نمى‏كردند و آنچنان در سطح بالایى از روحيه شهادت طلبى بودند، كه براى وصول به مقام شهادت از همديگر پيشدستى مى‏كردند.»  (۲)

امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايد: من شب عاشورا نشسته بودم و عمه ‏ام نزد من بود و از من پرستارى مى‏كرد، در آن هنگام پدرم به خيمه خود رفت و جون (يا جوين) غلام ابوذر در نزد آن حضرت سرگرم اصلاح شمشير آن حضرت بود و پدرم اين اشعار را (كه حاكى از بى اعتبارى دنيا است) خواند: «يا دهر اف لك من خليل كم لك بالاشراق و الاصيل من صاحب او طالب قتيل والدهر لا يقنع بالبديل و انما الامر الى الجليل و كل حى سالك سبيلى»

امام حسين اين اشعار را دو يا سه بار خواند، من آن اشعار را شنيدم و مقصود امام را دريافتم، گريه گلويم را گرفت، اما خود را نگه داشتم و خاموش شدم و دانستم بلا فرود آمده است.

اما عمه ‏ام زينب عليها السلام تا آن اشعار را شنيد، مقصود را دريافت، نتوانست‏ خوددارى كند، گريه كنان بى تابانه به حضور امام دويد و گفت: «وا ثكلاه! ليت الموت اعدمنى الحيوه ...».

امام به او نگريست و فرمود: خواهر جان! شيطان صبر شكيبائى را از تو نربايد، اين را گفت: قطرات اشك از چشمانش سرازير گشت و فرمود: «لو ترك القطا لنام‏.»

زينب عرض كرد: «واى بر حال من، تو ناگزير خود را به مرگ سپرده ‏اى،و بندهاى قلبم را گسسته‏ اى و بسيار بر من ناگوار و دشوار است.» اين را گفت و مشت بر صورت زد، دست بر گريبان برده و آن را چاك زد و بيهوش به زمين افتاد.

عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است + فیلم

امام حسين عليه السلام برخاست و آب به روى خواهر پاشيد، و او را دلدارى داد و فرمود: آرام باش اى خواهر، پرهيزگارى و شكيبائى را كه خدا بهره ‏ات ساخته پيشه كن و بدانكه همه اهل زمين و آسمان ميميرند، و جز خدا هيچ كس نمى‏ماند. جد و پدر و مادرم بهتر از من بودند، بردارم حسن عليه السلام بهتر از من بود (همه از دنيا رفتند) و من و هر مسلمانى بايد به رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم اقتدا كنيم.

خواهرم تو را سوگند مى‏دهم بعد از كشتن من گريبان چاك مزن، روى خود را مخراش، امام سجاد عليه السلام مى‏ فرمايد: آنگاه پدرم، زينب عليها السلام را نزد من آورد و نشاند و خود به سوى يارانش رفت. (۳)

(شب عاشورا امام بود كه زينب را دلدارى دهد، ولى بعد از ظهر عاشورا چه كسى زينب عليها السلام را دلدارى داد؟!).

از وقايع شب عاشورا آنكه امام حسين عليه السلام و اصحابش مشغول دعا و تلاوت قرآن و نماز و مناجات بودند، به گونه‏اى كه در روايت آمده: ولهم دوى كدوى النحل ما بين راكع و ساجد و قائم و قاعد.

همين آواى پر سوز كه از دلهاى پاكبازان و عاشقان خدا برمى‏خاست، باعث‏ شد كه سى و دو نفر از سربازان دشمن تحت تاثير قرار گرفته، همان شب به سپاه امام حسين عليه السلام پيوستند. (۴)

شب عاشورا، امام حسين عليه السلام تنها از خيمه خود بيرون آمد و براى شناسايى به طرف بيابان رفت و به بررسى بلندها و گوداها و فراز و نشيبهاى بيابان پرداخت، نافع بن هلال مى‏ گويد: من پشت‏ سر امام به راه افتادم تا اگر از ناحيه دشمن به او آسيب برسد از او دفاع كنم. امام فهميد و به من فرمود: براى چه بيرون آمده‏ اى؟ عرض كردم: «از اينكه تنها بيرون رفتى پريشان شدم چرا كه لشكر اين طاغوت، در همين نزديكى است‏.»

امام فرمود: براى بررسى فرازها و گودال هاى اين بيابان آمده‏ام، تا هنگام حمله دشمن و حمله ما، ميدان و كمينگاه هاى ميدان را بشناسم. سپس امام بازگشت و دستم را گرفت و فرمود: همان واقع مى‏شود و وعده خدا خلاف ناپذير است! سپس به من فرمود: «آيا نمى‏ خواهى شبانه بين اين دو كوه بروى و جان خود را از اين گير و دار نجات دهى؟»

نافع تا اين سخن را شنيد، روى دو پاى امام افتاد و بوسيد و با سوز و گداز مى‏گفت: «مادرم به عزايم بنشيند (كه بروم) شمشيرم معادل هزار درهم، و اسبم نيز معادل هزار درهم است، خداوند افتخار همسوئى با تو را به من عطا كرده، از تو جدا نگردم تا در راه تو قطعه قطعه شوم‏».

سپس امام به خيمه زينب عليها السلام وارد شد، نافع در مقابل خيمه در انتظار امام ايستاد، شنيد زينب به برادر مى‏گويد: آيا اصحاب خود را امتحان كرده ‏اى، من ترس آن دارم كه هنگام خطر تو را تنها بگذارند.

امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم ديدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتياق كودك به پستان مادرش، اشتياق به مرگ دارند.»

نافع مى‏گويد: وقتى كه اين سخن از زينب عليها السلام شنيدم، گريه كردم، و نزد حبيب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنيده بودم به او گفتم.

حبيب گفت: سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اكنون با شمشير به سوى دشمن حمله مى‏كردم.

گفتم: من گمان مى‏برم بانوان حرم با حضرت زينب عليها السلام اين گونه سخن بگويند و پريشان گردند، مناسب است كه اصحاب را جمع كنى و نزد خيمه زينب عليها السلام برويم و با گفتار خود، قلب آنها را گوارا و استوار سازيم.

حبيب، اصحاب را جمع كرد، و سخن نافع را به آنها گفت، همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اكنون به دشمن حمله مى‏كرديم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد كه ما استوار هستيم.

حبيب براى آنها دعا كرد، و با هم كنار خيام بانوان آمدند و صدا زدند: «اى گروه بانوان و حرم‏‌هاى رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم اين شمشيرهاى جوانمردان شما است كه سوگند ياد كرده ‏اند در غلاف نكنند مگر اينكه گردن دشمنان را بزنند، و اين نيزه‏ هاى جوانان شما است كه قسم خورده‏اند به زمين نيفكنند مگر اينكه به سينه‏ هاى دشمن فرو كنند».

بانوان با گريه و ندبه از خيمه ‏ها بيرون آمدند و گفتند: «اى پاكبازان، از حريم دختران رسول خدا و بانوان منسوب به امير مؤمنان عليه السلام حمايت كنيد و دريغ منمایيد.»

اصحاب همه صدا به گريه و شيون بلند كردند (كه آرى ما عاشقانه از شما حمايت مى‏كنيم و اشك شوق مى‏ريزيم). (۵)

از وقايع شب عاشورا اينكه امام حسين عليه السلام فرزندش على اكبر را با سى سواره و بيست پياده براى آب آوردن (به سوى فرات) فرستاد، آنها در شرائط بسيار خطرناك رفتند آب آوردند، امام به ياران فرمود: «برخيزيد و از آب بنوشيد و وضو بسازيد و غسل كنيد و لباسهاى خود را بشویيد تا كفن شما باشند». (۶)

نيز در مقاتل نقل شده: امام حسين عليه السلام برادرش عباس عليه السلام را (شب تاسوعا يا عاشورا) با سى نفر سواره و بيست نفر پياده براى آوردن آب، روانه فرات كرد، بيست مشك همراه آنها بود، آنها در تاريكى شب خود را به آب فرات رساندند عمرو بن حجاج فرمانده نگهبانان آب فرات وقتى كه آنها را شناخت به آنها گفت: حق آشاميدن آب داريد ولى حق بردن آن را نداريد.

عباس عليه السلام و همراهان، مشك ها را پر از آب كرده و روانه خيام شدند، دشمنان سر راه آنها را گرفتند و جنگ سختى درگرفت، جمعى از دشمنان كشته شدند، ولى از اصحاب عباس عليه السلام كسى كشته نشد، و آنها مشكهاى آب را به خيمه رسانيدند، امام حسين عليه السلام و ساير اهلبيت عليه السلام از آن آب آشاميدند. «فلذا سمى العباس سقاء»

امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود: خيمه‏ هاى خود را نزديك هم كنند و خيمه ‏هاى مردان را در جلو خيمه‏ هاى زنان قرار دهند، و در پشت ‏خيمه‏ها گودالى كندند و هيزم و نى در آن ريختند و آتش افروختند تا لشكر دشمن نتواند از پشت‏ خيمه ‏ها به سوى خيمه ‏ها هجوم بياورد. (۷)

امام در نزديك سحر شب عاشورا، در سرا پرده مخصوص بدن خود را نوره كشيد كه آن را با بوى مشك معطر كرده بودند، در آن وقت برير بن خضير و عبدالرحمان كنار آن خيمه به نوبت ايستاده بودند كه بعدا خود بدنشان را پاك و خوشبو سازند، برير با عبدالرحمان شوخى مى‏كرد، عبدالرحمان به او گفت: امشب هنگام شوخى نيست.

برير گفت: قوم من مى‏ دانند كه من نه در جوانى و نه در پيرى اهل شوخى نبوده ‏ام، اكنون كه مى ‏بينى شادى مى ‏كنم از اين رو است كه مى‏ دانيم شهيد مى‏ شوم و بعد از شهادت، حوريان بهشت را در بر خواهم گرفت و از نعمت هاى بهشت بهره ‏مند مى‏ شوم. (۸)

از حضرت زينب عليها السلام نقل شده فرمود: در شب عاشورا، نصف شب به خيمه برادرم حضرت عباس عليه السلام رفتم ديدم جوانان بنى‏ هاشم به دور او حلقه زده ‏اند و او مانند شير ضرغام با آنها سخن مى‏گويد، و به آنها مى‏ فرمايد: «اى برادرانم و اى پسر عموهايم! فردا هنگامى كه جنگ شروع شد، نخستين كسانى كه به ميدان رزم مى ‏شتابد، شما باشيد، تا مردم نگويند: بنى هاشم جمعى را براى يارى خواستند، ولى زندگى خود را بر مرگ ديگران ترجيح دادند ...».

جوانان بنى هاشم پاسخ دادند: «ما مطيع فرمان تو مى‏باشيم‏».

حضرت زينب عليها السلام مى‏گويد: از آنجا به خيمه «حبيب بن مظاهر» رفتم ديدم با ياران (غير بنى هاشم) جلسه مذاكره تشكيل داده و به آنها مى‏گويد: «فردا وقتى كه جنگ شروع شد، شما پيشقدم شويد و نخست به ميدان برويد، و نگذاريد كه يك نفر از بنى هاشم، قبل از شما به ميدان برود، زيرا كه بنى هاشم، از سادات و بزرگان ما مى‏باشند ...».

اصحاب گفتند: «سخن تو درست است‏» و به آن وفا كردند. (۹)

هنگام سحر شب عاشورا، امام حسين عليه السلام اندكى خوابيد و بيدار شد، و به حاضران فرمود: در خواب ديدم، سگانى به من روى آوردند تا مرا بدرند، در ميان آنها سگى دو رنگ ديدم كه از همه بر من سخت‏تر بود، و گمان دارم كشنده من از ميان دشمن، مردى مبتلا به پيسى است، باز در عالم خواب رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم را با جمعى از اصحاب ديدم، فرمود: «اى پسرك من، تو شهيد آل محمد هستى، و اهل آسمانها از آمدن تو شادى مى‏كنند و امشب افطار تو در نزد من باشد، تاخير مكن، اين فرشته ‏اى است كه از آسمان فرود آمده تا خون تو را بگيرد و در شيشه سبزى نگه دارد».

اين خوابى را كه ديده‏ ام حاكى است كه اجل نزديك است و بدون شك هنگام كوچ كردن فرا رسيده است. (۱۰)

شاید کمتر کسی بداند شاعراین شعر پرشور و ماندگار که قریب به یک قرن در شب عاشورا در فضای محافل عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام می پیچد و دل و جان مشتاقان را با سوز و آه عاشورایی گره می زند، کربلایی محمود بهجت(ره)، پدر بزرگوار آیت الله العظمی بهجت بود. شعری که امشب ورد زبان تمامی عاشقان حسین بن علی (ع) است.

«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است/ مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است/ مکن ای صبح طلوع...»

۱- ترجمه ارشاد مفید ج ۳ / ص ۹۳ - ۹۵.
۲- منتهى الآمال ج ۲ / ص ۲۴۷.
۳- ترجمه ارشاد مفید ج ۲ / ص ۹۷.
۴- بحار ج ۴۴ / ص ۳۹۴ - نفس المهموم ص ۱۱۸.
۵- مقتل الحسین مقرم ص ۲۶۲ - ۲۶۳.
۶- نفس المهموم ص ۱۱۷.
۷- همان مدرک.
۸- مثیر الاحزان ابن نما ص ۵۴ - لهوف ص ۸۴ - بحار ج ۵ ص ۱.
۹- کبریت الاحمر ص ۴۷۹.
۱۰- نفس المهموم ص ۱۱۹.
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۳
در انتظار بررسی: ۱۱
انتشار یافته: ۷
چرا معنی فارسی بعضی از جملات عربی را نگذاشتید که متن راحت خوانده شود.
خدایی متن درباره حضرت ابوالفضل خیلی زیبا خوانده میشد.
پاسخ ها
سوشیانس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۵۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۸
اینایی که منفی میزنند و عزاداری رو قبول ندارند اما همیشه جزو اولین نفراتی هستند که در صف نذری وایمیستند و چند تا چند تا به بدن میزنند.
آخه مثلا روشن فکر تو که حسین (ع) رو قبول نداری پس بی خود میکنی که نذری حضرت رو میخوری.
اگر چه بدن مبارکشان زیر سم اسبان است ولی اموزشی به جهانیان داد که مرگ با عزت بهتر از زندگی ننگین است نشان داد راه ازادگی را نشان داد خون بر شمشیر پیروز است و تا ابد حسین زنده است و حسینیان راه او را میپیمایند
دلم دریاچه‌ی غم شد دوباره
قد آیینه‌ها خم شد دوباره
صدای سنج و دمام اومد از دور
بخون ای دل عاشوراشد دوباره
تویی که منفی می زنی از خدای حسین بترس و بدان حسین خط قرمز خداست و خشم بی انتهای الله نصیب فردی است که به حسین بی حرمتی یا بی اعتنایی بکند
حسین همیشه زنده است.
آیا میدانستید پوشیدن لباس سیاه در اسلام مکروه است
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر